گروه علمی فرهنگی هنری

سایه

منوي اصلي

آرشيو موضوعي

آرشيو مطالب

سايت ها و وبلاگهاي مفيد:


امکانات


شعری از جبران خلیل جبران

شعری از جبران خلیل جبران

  

    من نه عاشق بودم

    و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من

    من خودم بودم و یک حس غریب

    که به صد عشق و هوس می ارزید

    من خودم بودم دستی که صداقت میکاشت

    گر چه در حسرت گندم پوسید

    من خودم بودم هر پنجره ای

    که به سرسبزترین نقطه بودن وا بود

    و خدا میداند بی کسی از ته دلبستگی ام پیدا بود

    من نه عاشق بودم

    و نه دلداده به گیسوی بلند

    و نه آلوده به افکار پلید

    من به دنبال نگاهی بودم

    که مرا از پس دیوانگی ام میفهمید

    آرزویم این بود

    دور اما چه قشنگ

    که روم تا در دروازه نور

    تا شوم چیره به شفافی صبح

    به خودم می گفتم

    تا دم پنجره ها راهی نیست

    من نمی دانستم

    که چه جرمی دارد

    دستهایی که تهی ست

    و چرا بوی تعفن دارد

    گل پیری که به گلخانه نرست

    روزگاریست غریب

    تازگی میگویند

    که چه عیبی دارد

    که سگی چاق رود لای برنج

    من چه خوشبین بودم

    همه اش رویا بود

    و خدا می داند

    سادگی از ته دلبستگی ام پیدا بود

 

نويسنده: مجتبی خلوتی تاريخ: یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:شعر,جبران,خلیل,جبران,سایه,عاشق,عشق,هوس,غریب, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

سايه...

سایه هم هست و هم نیست...مجازیست در عین حقیقت...مجازی که خبر از حقایقی میدهد...و آن حقیقت...حقیقت انسانیت است...

نويسندگان


کاوش

Template By: LoxBlog.Com


© All Rights Reserved to saayeh.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com