|
پدر تئاتر ایران در سکوت و ازدحام بدرقه شد
به گزارش خبرنگار مهر، پیکر زندهیاد استاد حمید سمندریان صبح امروز با حضور شاگردان و علاقمندان این هنرمند از مقابل خانه هنرمندان ایران بدرقه شد. هنرمندان تئاتر، دانشجویان و علاقمندان استاد سمندریان از اولین ساعتهای صبح مقابل خانه هنرمندان ایران گردهم آمده بودند تا با استاد بزرگ تئاتر ایران وداع کنند.

حسین پاکدل که اجرای این مراسم را برعهده داشت در ابتدا با ابراز تاسف از درگذشت استاد سمندریان گفت: همه ما همکاران و علاقمندان استاد سمندریان اینجا جمع شدهایم تا با پیکر خاکی این هنرمند وداع کنیم اما هیچکدام از ما حالمان به اندازه بانوی هنرمند سرکار خانم هما روستا بد نیست. حال ایشان قابل قیاس با هیچکدام از ما نیست اما با وقار و متانت اینجا نشستهاند.

وی ادامه داد: همه ما ممکن است بعد از یک هفته این بار غم را زمین بگذاریم اما خانم روستا تا زنده هستند این غم را بر دوش میکشند. پس به احترام روح بلند حمید سمندریان و متانت هما روستا تلاش کنیم که کسوت برقرار شود.
پس از صحبتهای پاکدل عزتالله انتظامی که در گذشته از شاگردان سمندریان بوده است درباره درگذشت این هنرمند گفت: سه شنبه هفته گذشته به اتفاق ایرج راد به منزل سمندریان رفتیم، حمید سمندریان در آن دیدار گفت "عزت من هرچه کار داشتم کردهام و دیگر باید بروم". سمندریان مردی بود که حدود نیم قرن در دانشگاه تدریس کرد و بهترین هنرمندان سینما و تئاتر شاگردان او بودند.

انتظامی ادامه داد: سمندریان از نظر خلق و خو نظیر نداشت و همیشه لبخند میزد. من میدانم که حمید خیلی بزرگوار بود و هیچکس از او گلهای نداشته است. از همه دوستان خواهش میکنم زمانی که مراسم به پایان رسید با سکوت پیکر استاد را همراهی کنند چون بزرگمرد تئاتر ایران و الماس تئاتر ایران از بین ما رفته است پس او را با سکوت بدرقه کنید.
در ادامه ابراهیم حقیقی طراح و گرافیست درباره سمندریان گفت: سخت است که شاهد آب شدن تدریجی شمعی باشیم که فتیلهاش شاید هیچگاه به صبح نرسد. همه ما باید بدانیم که هما روستا چه کشید. سخت است که درباره کسی حرف بزنیم که سرشار از فضلیتهای بزرگمنشانهای بود که خیلی از آنها را هنوز درک نکردهایم. سمندریان عصاره فضائل مجموعه نمایشنامههای جهان را میدانست و میفهمید.
پس از صحبتهای حقیقی رضا کیانیان در حالی که به شدت متاثر بود و گریه میکرد، گفت: من سلام میکنم به استاد سمندریان و همه شاگردان و دوستانش، به هما روستا و احمد آقالوی عزیز. بسیار مهم است که آدمی مثل سمندریان مورد علاقه و احترام چندین نسل باشد، از آقای انتظامی گرفته تا جوانان و دانشجویانی که تازه وارد این عرصه شدهاند. راز عجیبی در وجود این مرد بود. سمندریان هیچگاه نمیمیرد، او چیزی از این دنیا نمیخواست فقط میخواست چند نمایشنامه را اجرا کند پس چرا نتوانست؟

وی افزود: سمندریان همیشه میگفت اگر من "گالیله" را اجرا نکنم دستم از گور بیرون میماند. اما الان "گالیله" هنوز زنده است چون همه هنرمندانی که نمایشی را روی صحنه دارند قرار است قبل از اجرایشان قسمتهایی را از گالیله را روخوانی کنند. کاش حمید هرساله میتوانست یک نمایشنامه را روی صحنه ببرد و کاش دستش از گور بیرون نمیماند. من به او میگویم دستت را به داخل گور ببر چون نمایش "گالیله" را همه دارند اجرا میکنند.
پیام دهکردی که یکی از شاگردان سمندریان بود هم درباره این هنرمند از دست رفته گفت: تنها ماندهایم. ناتوانیم از ادامه این راه. ما چرا اینجاییم؟. اینجاییم برای خاکسپاری پیکر او. تنها پیکر او. نه، حمید سمندریان نمردهاست، زنده است، زنده. تکثیر شده در تک تک وجود ما. و این جادوی اوست باور کن. فراموشش نکن. نمیتوانی فراموشش کنی و این درد مشترک من و توست تا همیشه.
وی در ادامه صحبتهایش گفت: اما شاید شاید شاید اگر کمی صبر داشته باشیم بفهمیم چرا زندهایم و چرا رنج میبریم. ما هستیم تا عاشقانه زندگی کنیم و کار کار کار و امید یگانه واژه ما باشد برای ادامه راهش. وداع میکنیم با پیکر او. تنها با پیکرش. دوست دارمت نه به سان گذشته که چونان این لحظه. این آن بیتو بودن. نه نفس دارم و نه نای نفس. تنها یک واژه میمیرمت.
در ادامه این مراسم هما روستا همسر حمید سمندریان که بسیار متاثر بود پشت میکروفون قرار گرفت و بعد از تشکر از حضور همه هنرمندان و علاقمندان گفت: حمید روزهای آخر به من وصیت کرد که همیشه همه را دوست داشته، با همه بدیها و خوبیهایشان. به من هم وصیت کرد که همه را دوست بدارم. حمید همیشه میگفت به همه خوبی کنید من دشمنان بسیاری داشتم اما وقتی آنها به من نزدیک میشدند و میدیدند که من آنها را دوست دارم به من علاقمند میشدند.

حسین پاکدل در پایان با بیان اینکه سمندریان عاشق موسیقی بود و همیشه ویلون مینواخت توضیح داد که با قطعه موسیقی از آندره بارو که سمندریان به آن خیلی علاقه داشت با پیکر این هنرمند در سکوت وداع میکنیم.
پس از صحبتهای پاکدل این هنرمند در سکوت و در حالی که شاگردان او چون امیر جعفری، شکرخدا گودرزی، هدایت هاشمی، حامد بهداد و... پیکر او را تا سالن استاد سمندریان خانه هنرمندان برای وداع حمل میکردند نماز با حضور خیل جمعیت بر پیکر این هنرمند توسط حجت الاسلام محمود دعایی برگزار شد.


هنرمندان بسیاری در این مراسم حضور داشتند که از آن جمله میتوان به داود رشیدی، علی نصیریان، رضا کیانیان، کیومرث پوراحمد، ناصر تقوایی، هادی مرزبان، بهزاد فراهانی، لیلی گلستان، همایون شجریان، قطبالدین صادقی، حامد بهداد، پرویز پورحسینی، حسین کیانی، فرشید ابراهیمیان، محمدعلی سجادی، مسعود فروتن، نگار فروزنده، ریما رامینفر، ناهید مسلمی، فردوس کاویانی، اکبر زنجانپور، برزو ارجمند، مهد پاکدل، علی سرابی، انوشیروان ارجمند، احمد ساعتچیان، اسماعیل شنگله، هدایت هاشمی، ستاره اسکندری، نازنین مفخم، محمد چرمشیر، امین تارخ، اکبر زنجانپور، محمد یعقوبی، الهام پاوهنژاد و... اشاره کرد.






|
نويسنده: مجتبی خلوتی تاريخ: شنبه 24 تير 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName->
لينک به
اين مطلب
|
یک مرثیه برای خودمان و نه او
علی ملاصالحی: حمید سمندریان درگذشت . گوینده ی رادیو آنقدر بی احساس این رو می گوید که من یه لحظه شک می کنم چی گفت ؟

قبل از این داشت در مورد طرح آسفالت کردن فرودگاه اصفهان با تکنولوژی پلیمری حرف می زد . دلم هُری ریخت . استاد از پیشمان رفته بود .
می گویند وقتی مردم قدر نعمتی را نمی دانند خدا آن را از آنها می گیرد . این در زمان فوت نعمت حقیقی در سرم می چرخید که اتفاقا اسمش هم نعمت بود (چقدر کنایه در این بود !!) ولی امروز این حرف دوباره در سرم می چرخد ، وقتی به دوستانم پیام کوتاه می زنم خیلی ها ازم می پرسند کی بود این آقای سمندریان ؟ می خواهم موبایلم را له کنم !! اما بعدش فقط دلم می سوز .
دلم می سوزد برای صدا و سیمای مملکت که خبر بین المللی شدن فرودگاه اصفهان را مهمتر از خبر فوت استاد می داند و برای مردمی که نه استاد حقیقی را می شناسند ونه استاد سمندریان، چون اینها ادم های تاریخ این مملکت هستند همانطور که سینما بدون فیلمبرداری استاد حقیقی اینجا نبود و تئاتر هم بدون اجراها و ترجمه های استاد سمندریان. یاد مرگ ویتنی هیوستن افتادم خوانند ای که شاید نه پرفروش ترین ترانه های تاریخ را داشت نه بهترین صدا را ، شاید چند آهنگ خوب وعالی داشت (فعلا فقط I will Always Love You یادم است) و رسانه های خارجی ای که خبر فوریشان رفتن ویتنی به بیمارستان بود . ولی ما... افسوس ...
دلم می سوزد برای خودم . من زمان اجرای آخرین تئاتر استاد ( ملاقات با بانوی سالخورده ) چهارده سالم بود و خیلی درک هنری نداشتم و اصلا در این باغها نبودم؛ولی وقتی در موردش می شنوم : در مورد آن صحنه آخر که همه به پیام دهکردی نزدیک می شوند و ناگهان دور می شوند و جای پیام یک تابوت است یا صحنه ی چند دقیقه ای که باز پیام دهکردی یک سیگار کامل را روی صحنه به عنوان آخرین سیگارش می کشد ، همه و همه استادی او را نشانم می دهد . و حسرت من از ندیدنش . دلم می خواست همه ی وسوسه های زمین را به عنوان معدود کارهای سینمایی استاد ببینم . ولی افسوس که موسسه های پخش ویدیو ترجیح می دهند کارهای کمدی جفنگ را عرضه کنند .
دلم می سوزد برای نسلم ، نسل چهارمی که هیچ آرمانی ندارد و تمام آدمهایی که شاید می توانست به عنوان الگو برای خودش قرار بدهد هم پیش از آن که بشناسدشان رفتند . برای نسلی که الان اگر بخواهی بیوگرافی جنیفر لوپز و هزار بازیگر هالییودی را می داند و فیلم هایشان را دیده ولی نمی داند که مرحوم مهدی فتحی و محمد علی کشاورز که هستند . نمی داند که بعضی از بزرگترین بازیگران تاریخ سینمای ایران از زیر دست همین استاد سمندریان در آمده اند ... برای نسلی که مثل من هیچگاه فرصت دیدن تئاتر های استاد را نداشتند و بدتر از آن نمی دانند که چه شاهکارهایی را از دست داده اند !!
دلم می سوزد برای مسئولین مملکتم . مسئولین که فکر می کنند همه چشم به آنها دوخته اند و یادشان نیست که بعد از چند صد سال همه شکسپیر را یادشان هست نه وزیر و وکیل دوره ی او و نه حتی پادشاهش . ای کاش این مسئولین قدر افرادی که هنوز زنده اند را بدانند مثل استاد کشاورز و در نهایت ابراز ارادتمان به نام کردن یک سالن تئاتر یا سینما به یاد بزرگانمان نباشد . باز صد رحمت به مسئولان جدید ، قدیمها که البته همین هم نبود !!
موخره :
یادم هست که اولین بار که رفتم تئاتر به یکی از تئاتر های گروه لیو، هفده سالم بود که رفتم دیدن "به خاطر یک مشت روبل". یادم است که آخر نمایش رضا بهبودی عزیز گفت که نمایش را به بزرگی تقدیم می کند که در سالن است . استاد سمندریان بود و مردم ایستاده استاد را تشویق کردند. یادم هست که بعد از نمایش رفتم جلو و در اولین نمایشی که داشتم می دیدم با بزرگترین مرد تئاتر دست دادم یادم هست که پرسیدم :
- استاد کی کار بعدی شما را می بینمیم ؟
و استاد با یک لبخند قشنگی جواب داد
- دیگه نوبت شما جوانهاست که کار کنید .
روحش شاد ( که می دانم شاد است ) ولی می خواهم بگوید که اگر می گوییم خدا رحمتش کند بگوییم خدا ما را هم رحمت کند .
نمی خواهم بروم در طول موجی که بگویم انگار می دانست دیگر کار نمی کند ولی اگر زمانی من به جای برسم ( که امیدوارم ) مطمئنم آن حرف استاد بی تاثیر نبوده است. مرده پرستی نمی کنم مرثیه می خوانم برای زمانمان برای نسلمان و هزاران چیز دیگر که روزگارمان نشانمان می دهد .
علی ملاصالحی
|
نويسنده: مجتبی خلوتی تاريخ: پنج شنبه 22 تير 1391برچسب:حمید,سمندریان,در,گذشت,استاد,تئاتر,ایران,خبر,مرگ,آسفالت,فرودگاه,اصفهان,اعلام,, موضوع: <-CategoryName->
لينک به
اين مطلب
|

به نقل از ايسنا وقتي تقويم سال جاري را ورق ميزنيم در اغلب قريب به اتفاق تقويمها در روز 21 شهريور هيچ خبري از عنوان روز ملي سينما نيست و پس از 13 سال اين روز در تقويمها حذف شده است.
هر ساله سينماگران روز ملي سينما را بهانهاي ميكردند تا از برگزيدگانشان تقدير كنند و بزرگداشت پيشكسوتها را جشن بگيرند و در عين حال از دغدغههايشان بگويند.
اگر به تاريخ مراجعه كنيم، اولين جشن خانه سينما 19 تيرماه سال 1376 برگزار شد و اعضاي شوراي برگزاري آن اكبر نبوي، ابوالحسن داوودي، احمدرضا درويش، محمدرضا مؤيني و منوچهر شاهسواري بودند.
ابوالحسن داوودي در آن مقطع گفته بود: «موضوع “روز سينما” در جلسات مطرح و مقرر شد كه يك روز از سال با عنوان “روز ملي سينما” نامگذاري و جشن سينما همزمان با آن روز برگزار شود. البته قرار است 31 ارديبهشت هر سال را با عنوان “روز ملي سينما” ارج نهيم و اين موضوع را به شوراي عالي فرهنگ ادايه كرديم و در صورت موافقت و پس از تصويب مجلس شوراي اسلامي، رسما ميتوانيم هر ساله جشن خانه سينما را همزمان با اين روز برگزار كنيم.»
اما در بهمن سال 78 بود كه روز ملي سينما 21 شهريورماه اعلام شد و در همان دوران اظهار نظراتي پيرامون روز ملي سينما بيان شد و سرمقاله نشريه «نامه سينما» به اين موضوع اختصاص داده شده و در آن آمده بود: «نكته مهمي كه نبايد به آساني از آن گذشت اين است كه اعلام روز سينما در شرايطي صورت ميگيرد كه بسياري از دستاندركاران اين هنر عظيم، با دشواريها و نابهسامانيها روبهرو هستند.»
در قسمتي ديگر از اين سرمقاله نوشته شده بود: «اميد است روز ملي سينما طليعه توجه جدي به معضلات زيربنايي صنعت سينما باشد. فرسودگي و استهلاك سرمايه ثابت سينماي ملي خطري است كه در درازمدت سينماي ما را به نابودي ميكشاند، بنابراين اعلام روز ملي سينما را بهانهاي كنيم براي نگاه عميقتر به مسائل صنعت سينماي ملي، كه بايد به فكر تقويت سرمايههاي اصلي خود باشد.»
سرانجام چهارمين جشن بزرگ سينماي ايران در سال 1379 در روز 21 شهريورماه مقارن با ايام بزرگداشت صدمين سالگرد حيات سينماي ايران در مجموعهي ورزشي انقلاب برگزار شد.
از آن پس هر ساله روز ملي سينما فقط بهانهاي بود براي بيان دغدغهها و توجه افكار عمومي به اين هنر ـ صنعت اما اظهارنظرهايي هم مطرح ميشد كه اساسا معتقد بود اين روز خيلي هم بود و نبودش اهميت ندارد. با اين اوصاف به نظر ميرسد با توجه به اينكه سينماي ايران در ديدگاه صاحبنظران و ديدگاه كلان جامعه از جمله دغدغههاي اصلي است كه به اين واسطه براي آن سازمان سينمايي تعريف شده است، حسن وجود نمادين اين روز در تقويم سينما قابل انكار نبود.
با اين حال درباره اين موضوع كه روز ملي سينما از تقويمهاي امسال حذف شده، هيچگونه اطلاعرساني صورت نگرفته و خبرنگار ايسنا همچنان پيگير دريافت توضيح و ديدگاه دبيرخانه شوراي فرهنگ عمومي درباره اين موضوع است.
|
نويسنده: مجتبی خلوتی تاريخ: سه شنبه 20 تير 1391برچسب:روز,شهادت,شهید,مرتضی,آوینی,نوبت,حذف,روز,ملی,سینما,تقویم,, موضوع: <-CategoryName->
لينک به
اين مطلب
|
لیلا حاتمی براي بازي در «پله آخر» ساخته علی مصفا بهترین بازیگر زن جشنواره کارلوی واری شد
جشنواره بین المللی فیلم کارلوی واری به کار خود پایان داد و با برپایی مراسمی جوایز را اهدا کرد.امسال فیلم پله آخر ساخته علی مصفا در بخش مسابقه ا ین جشنواره حضور داشت و در مراسم پایانی این فیلم برنده دو جایزه شد:بهترین بازیگر زن(لیلا حاتمی) و جایزه منتقدان بین المللی ( فیپرشی) .
در جشنواره امسال از هلن میرن و سوزان ساراندون هم به پاس یک عمر فعالیت هنری در طول زمان برگزاری جشنواره تقدیر به عمل آمد.جایزه بزرگ جشنواره به فیلمی از کشور نروژ با عنوان تقریبا مرد به کارگردانی مارتین لاند تعلق گرفت. بازیگر مرد فیلم هم برنده جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره شد.



ادامه مطلب را از دست ندهید . . .
ادامه مطلب |
نويسنده: مجتبی خلوتی تاريخ: یک شنبه 18 تير 1391برچسب:لیلا,حاتمی,بازي,پله,آخر,ساخته,علی,مصفا,بهترین,بازیگر,زن,جشنواره,کارلوی,واری,, موضوع: <-CategoryName->
لينک به
اين مطلب
|
اجرای بداهه نوازی استاد محمدرضا لطفی در چند روز آینده در شهر هنر و فرهنگ و معنی یعنی اصفهان؛ما را برآن داشت تا به موسیقی و به ذات حقیقی این تجلیگاه انسانیت نگاهی متفاوت و خارج از اصطلاحات خاص موسیقی بیاندازیم و آن را دریچه ای دگر...
به نام یکتا نواساز
موسیقی که هم روح را نوازش میدهد و هم عقل را،هم اهل دل را مجذوب خود میکند و هم اهل عقل و برهان را به گرد خود میکشاند.موسیقی زبانی از عمق وجود است و گاه که زبان سر از وصف چنین حالات قاصر و در وادی حیرت سیر میکند؛میتواند به نیکی نغمه های درونی را چنان به زبان روح بیان کند که هر انسان که نه هر موجودی را با تمام وجود سراپا مدهوش خود و دیوانه وار مجنون کند.از جماد و نبات گرفته تا انس و جن و در عالم ملکوت عرش و ملائکه را مست از سخنوری خود میکند چنان که یوسفی در مجلسی پای بنهد و همگان سرمست از وجودش دستان خویش نه بلکه سرخویش به راهش نهند.
موسیقی در عین عیان بودن اسباب و آلاتش ولی همچون روح انسان در عالم مادی نمیگنجد و پنهان از دیدگان است چشم دل میخواهد تا لمسش کنی و گوش دل که بفهمی چه میگوید با تو از اسرار... و ببینی چه میکند با دل ها گو چو موم نرم و گو چو سنگ خارا سخت و سرد و از این نگاه یکتاست در جمع هنرها که بشر میتواند به عرصه وجود بنهد....
این نی چیست که فاش میگوید اسرار هویدای دل هر عاشق را و چیست این زخمه سه تار که باز میگوید وصف خلوت عاشق و معشوق را از عمق وجود و ناله های برآمده از کمان که نفیر میزند و شور و سرمستی را از کمانچه به عالم حضور می پراکند و دف که سرمست از سماع به دور خود میچرخد و میگردد و پله پله تا ملاقات خدا بالا و بالاتر میرود تا شهید راه شور و شعور و عشق گردد...
براستی موسیقی در حقیقت چیست؟هنر یا علم...مگر علم با هنر متفاوت بوده؟آیا میتوان هنر را با علم یک روح در دو بدن دانست؟آیا هنر و علم دو روی یک سکه واحد و آن هم سکه انسانیت هستند؟آیا علم با هنر در تضاد بسر میبرند؟آیا هنر فقط احساس و حس های درون است و از قواعد بیرون؟آیا علم(Knowledge)یا در لغت بهتر دانش خالی از احساسات و دل و قلب است و موجودی سرد و بیروح؟آیا علم که نه بهتر است بگویم فنون امروزی
(science)که خود مصرف کننده دانشهای گذشته هستند و زندگی ماشینی را برای ما به ارمغان آوردند ما را از احساسات تهی و کاملا این بشر دوپا را از دل و قلب و اشراق و نور و ملکوت خالی میکنند و عقلگرایی را معادل انسانیت میگذارند و او را تنها حیوانی میخوانند که از بدحادثه و جهش ژنتیکی و شانس، گنجی نصیبش شده که عقل مینامند؟و هزاران هزار آیایی که در ذهن هر انسان به وجود می آید...

متن کامل مقاله را در ادامه مطلب بخوانید...
ادامه مطلب |
نويسنده: علی صدیقین تاريخ: سه شنبه 13 تير 1391برچسب:موسیقی,هنر,علم,ریاضی,متصل,انسانیت,عود,فارابی,اسلام,عرفان,فلسفه, موضوع: <-CategoryName->
لينک به
اين مطلب
|
نقدی بر اولین فیلم عطاران در مقام کارگردان : خوابم می یاد
رضا امیدوار معلمی ساده و درستکار که در میانسالی هنوز با پدر و مادرش زندگی می کند و تلاش های مادر برای سر و سامان دادن به وضعیت رضا که شخصیتی شبیه به دیگر شخصیتهای مورد علاقه ی عطاران در دیگر فیلم هایش دارد فردی دست و پا چلفتی و بی عرضه که از عهده ی خودش بر نمی آید بی نتیجه مانده است چرا که رضا توانایی ارتباط بر قرار کردن با دیگران را ندارد و از چیزی می ترسد .

نقد را در ادامه مطلب از دست ندهید
ادامه مطلب |
نويسنده: مجتبی خلوتی تاريخ: شنبه 10 تير 1391برچسب:عطاران,مدیوم,سینما,خوابم,می,یاد,نقد,رضا,کافکا,آلبر,کامو,چه,گوارا,مجتبی,خلوتی,فیلم,, موضوع: <-CategoryName->
لينک به
اين مطلب
|
هو الجمیل
هنرمند همچو شهیدان زنده است و نزد خداوند روزی میخورد
او به گفته خود در تاریخ ۳ مهر۱۳۰۷ در خانوادهای تاجرپیشه به دنیا آمد. پدرش، «حاج سید جواد کسائی» از تاجران به نام آن زمان اصفهان بود که به دلیل علاقه و انسی که با موسیقی داشت، با اساتید و بزرگان آن زمان مانند سید حسین طاهرزاده، جلالالدین تاج اصفهانی، اکبر خان نوروزی، خاندان شهناز (شعبان خان، حسین آقا، علی آقا و جلیل شهناز)، غلامحسین سارنج و ادیب خوانساری رفت و آمد مینمود. به طوری که منزل آقا سید جواد، محفلی بود برای تجدید دیدار و نیز ساز و آواز اساتید به نام موسیقی اصفهان. این آمد و شدها موجب شد حسن کسائی از کودکی با موسیقی آشنا شود و به مرور زمان، علاقه زیادی خصوصاً به ساز نِی پیدا کرد (بعد از دیدن یک نوازنده دورهگرد) و بر آن شد تا پدر، وی را نزد مهدی نوایی ببرد. وی مدتی آواز و گوشههای موسیقی ایران را نزد استاد تاج اصفهانی و ادیب خوانساری آموخته و نِی را از مهدی نوایی فرا گرفت. وی هر زمان که به تهران میرفت از محضر استاد ابوالحسن صبا استفاده مینمود.
پس از فوت مهدی نوایی، کسایی همچنان از همنشینی با نوازندگان اصفهانی در جهت تسلط بر نوازندگی نِی استفاده کرد. مخصوصاً از همنوازی با جلیل شهناز که به نوعی حق استادی بر گردن او دارد، بهره برد. همنوازی با سازهای پردهداری مثل تار و سهتار او را بیش از پیش با گامهای مختلف موسیقی ایرانی آشنا کرد، به صورتی که برای اولین بار دستگاههای چهارگاه، اصفهان، نوا و راست پنجگاه را با کوک دقیق و به صورت کامل اجرا کرد. کسایی همچنین از محضر ابوالحسن صبا بهرههای فراوان برد که میتوان گفت هنر نوازندگی سهتار کسائی، یادگار انس با این هنرمند یگانهاست. سهتار نوازی کسائی تلفیقی زیبا از ترکیب نوازندگی تارجلیل شهناز و سهتارابوالحسن صبا است.
کسائی، در سن ۲۰ سالگی نخستین اجرای تکنوازی نی خود را در دستگاه همایون در تئاتر اصفهان به صحنه برد و یک سال بعد قطعه معروف سلام را در دستگاه چهارگاه ساخت که از معروفترین قطعات موسیقی ایرانی به شمار میرود. این قطعه بعدها توسط حسین علیزاده در آلبوم صبحگاهی با سازبندی و ارکستراسیونی حجیم بازسازی شد.
کسائی، در سال ۱۳۲۹ برای اولین بار نی را به ارکستر برد و با ارکستر رادیو ارتش اصفهان همکاری خود را شروع کرد. در سالهای بعد با ارکسترهای متعدد رادیو به سرپرستی هنرمندانی چون ابوالحسن صبا، حسین یاحقی، حبیبالله بدیعی، محمد میرنقیبی، همایون خرم و دیگران به فعالیت خود در این زمینه ادامه داد. در سال ۱۳۳۵ به دعوت داوود پیرنیا به برنامه گلها راه یافت و تا سال ۱۳۵۷ که در گلچین هفته شرکت نمود، با این سلسله برنامه، همکاری داشت.
از سال ۱۳۴۶، فضای کاری کسائی ابعادی جهانی هم پیدا میکند و یک صفحهٔ دورو در مایههای شور و ماهور از نوازندگی نی او به همراه تنبک جهانگیر بهشتی توسط کمپانی C.B.S فرانسه ضبط شده و در سال ۱۳۵۴ در نقاط مختلف جهان پخش شد. همچنین، کسائی تا سال ۱۳۵۶، برنامههای متعددی در جشن هنر شیراز برگزار کرد و با نوازندگان بزرگ جهان از جمله راوی شانکار، شاران رانی و بسم ا... خان، دیدار کرد.
بعد از انقلاب، به دلیل فضای نه چندان مناسبی که برای موسیقی ایجاد شد، وی آخرین برنامه رسمی خود را در رادیو ایران با همکاری جلیل شهناز، محمدرضا شجریان و جهانگیر ملک اجرا کرد. در این سال و تا قبل از سال ۱۳۶۱، آرشیو موسیقی رادیو اصفهان از بین رفت و کسایی هم از صدا و سیما برکنار و حقوقش قطع شد.
کسائی در دههٔ ۱۳۶۰، به کشورهای آلمان، انگلستان، فرانسه و هلند سفر کرد و در چند برنامه رادیویی، به اجرای برنامه پرداخت. در سال ۱۳۶۹، تندیس وی در گالری مفاخر هنری جهان در لندن نصب شد.
پس از آنکه کسائی در سال ۱۳۷۰، در جشنواره نینوازان در تالار اندیشه شرکت کرد، فعالیت او دوباره رونق گرفت و در سال ۱۳۷۴، صدا و سیما مستمری وی را برقرار کرد. کسائی درسال ۱۳۷۸ موفق به دریافت نشان درجه یک فرهنگ و هنر شد. همچنین در سال ۱۳۸۱، به عنوان چهرهٔ ماندگار موسیقی انتخاب و تقدیر شد.
کسایی در سال ۱۳۷۵ به آمریکا و کانادا سفر کرده و در محافل شعر و موسیقی شرکت کرد. در سال ۱۳۷۶ هم با تلاش محمدرضا لطفی، انجمن دوستداران موسیقی ایرانی واشنگتن، مجلس گرامیداشتی برای کسائی بر پا داشت.
حسن کسائی در اصفهان سالها مکتبدار موسیقی اصفهان در رشتههای نی، سهتار و آواز بودهاست. اگرچه بیشتر آثار حسن کسایی بداههنوازی است تا موسیقی پیش ساخته، ولی امروز بخش زیادی از ضربیها و حتی آوازیهای نوازندگان نی، بهره گرفته از نوازندگیهای اوست. کسائی امروز در نواختن نِی ایرانی همانند ندارد و در اوقات فراغت به تکمیل سهتار میپردازد. وی در زندگی هیچ دلبستگیای به جز موسیقی ندارد. وی اکنون در شهر زادگاه خود، اصفهان در کوی عباس آباد زندگی میکند. دیده شده که او حتی با لوله کردن کاغذی ساده و سوراخ کردن آن اقدام به نواختن نی میکند که این در یکی از نوارهای صوتی آموزشی وی نیز بیان گردیدهاست.
نِی از جمله سازهایی است که در تاریخ موسیقی ایران جایگاه پرفراز و فرودی از دربار پادشاهان ساسانی تا همدم بودن با شبانان داشته؛ ولی هیچگاه نتوانست قابلیت اصلی خود را نشان دهد که بتواند مانند سازهایی از قبیل عود، تار، سنتور و انواع مختلف سازهای آرشهای و مضرابی جایگاه نسبتاً ثابتی در بین موسیقیدانان و مردم پیدا کند.
احتمالاً سادگی ساخت (که خود موجب پیدایش الگوهای غیراستاندارد و در نهایت باعث محدود شدن سطح تکنیکی نی شده بود) را بتوان عامل اصلی عدم ثبات در جایگاه اصلی نی دانست. توضیح آنکه، برای توسعه و رشد امکانات فنی و تکنیکی یک ساز، لازم است ابتدا ساختار آن، طبق الگویی دقیق و کارشناسی شده، طراحی و ساخته شود تا نواختن آن با حداکثر قابلیت اجرایی، میسر گردد. بر اساس اطلاعاتی که از ضبط اولین صفحههای موسیقی ایرانی در دست است، تکنیک نوازندگی سازهایی همچون تار، ویلن و کمانچه به نسبت نی در سطح بالاتری قرار دارد. تنها ضبطی که در گذشته از نی انجام شده تکنوازی و جواب آواز نایب اسدالله اصفهانی است که بنا به روایتی اولین کسی است که نی را به سبک «دندانی» مینواخته (هر چند خلاف این موضوع انکار ناپذیر نیست). در هر صورت میتوان با بررسی این چند صفحه ضبط شده، سطح نوازندگی نی را در آن زمان شناخت.
استاد کسائی به طور مستقیم نتوانست از محضر نایب استفاده کند، ولی در دورهای بسیار کوتاه نزد یکی از شاگردان وی (مهدی نوایی)، تمام اندوختههای او را فراگرفت. این موضوع از جهتی دلیل بر استعداد فراوان کسائی و از جهتی دیگر، نشان از محدودیت و سادگی تکنیک نوازندگی نی در آن زمان میباشد. از این رو حسن کسایی مانند تهرانی در تنبک، احمد عبادی در سهتار، علیاصغر بهاری در کمانچه و فرامرز پایور در سنتور به نوعی از ابتدا شروع به ابداع تکنیک و پیاده کردن تمام دستگاهها در ساز نِی نمود.
در گذشته صدای نِی، همراه با ناخالصی زیاد بود؛ یعنی نواختن آن به صورتی بود که تفاوت محسوسی بین صداهای اوج، بم و بم نرم نبود، ولی استاد کسایی توانست با تغییر حالت در زبان، در محل استقرار زبان، حالت لب و فرم سر نی، صدایی بسیار شفاف و بدون ناخالصی از نی تولید کند. همین پیشرفت باعث شد تا نوازندگی نی او، به رادیو راه پیدا کند. تکنوازیها و همکاری با نوازندگان و خوانندگان مشهور آن زمان چون جلیل شهناز، علی تجویدی، احمد عبادی، تاج اصفهانی، ادیب خوانساری و... باعث شد تا نی همردیف سازهای دیگر قرار بگیرد.
بعد از این دوره اغلب ارکسترهای ایرانی شروع به استفاده از این ساز کردند و این احساس نیاز باعث رشد روزافزون نوازندگان نی شد که حتی امروزه به عنوان یک رشته تخصصی در دانشگاه تدریس میگردد. میتوان گفت، تمام نوازندگان امروز نی، با شنیدن صدای نی استاد کسایی به این ساز علاقهمند شدند.
از کارهای اخیر حسن کسائی، میتوان به آلبوم دختر گلفروش با تنظیم مهرداد یزدانی و آواز علی جهاندار و گفت و گوی نی و تار که حاصل همنوازی وی با شهرام میرجلالی است اشاره کرد
حسن کسایی پنجشنبه 25 خردادماه در سن 84 سالگی دار فانی را وداع گفت.
روحش شاد و یادش گرامی و راهش پررهرو باد
|
نويسنده: علی صدیقین تاريخ: پنج شنبه 25 خرداد 1391برچسب:استاد,حسن,کسایی,کسائی,موسیقی,نی,عود,تار, موضوع: <-CategoryName->
لينک به
اين مطلب
|
فیلم سینمایی آرگو جدیدترین ساختهی بن افلک، یکی از عناوین مهم امسال سینمای آمریکا است. این تریلر سیاسی که 21 مهرماه بر روی پردهی سینماها خواهد رفت، اهمیتی فراتر از یک فیلم هالیوودی معمولی برای ما ایرانیها خواهد داشت؛ داستان آرگو در سالهای ابتدایی دهه هشتاد میلادی و همزمان با تسخیر لانهی جاسوسی روی میدهد. در شرایط سیاسی حساس فعلی میان ایران و آمریکا، هالیوود به سراغ داستانی جاسوسی رفته که در دورانی پرتنش از روایط میان دو کشور اتفاق میافتد. "آرگو" برگرفته از یک عملیات جاسوسی واقعی C.I.A در خاک ایران است.
در 13 آبان 1358 و همزمان با تسخیر لانهی جاسوسی آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام (ره)، شش تن از کارمندان سفارت آمریکا ازمهلکه فرار میکنند و در سفارتخانههای کاندا و سوئد پنهان میشوند. دولت و سازمانهای امنیتی آمریکا هیچ روشی را برای خارج کردن این 6 نفر از خاک ایران عملی نمیدانند تا آن که تونی مندز یکی از افسران سی.آی.ای، ایدهای دور از ذهن را مطرح میکند؛ مامورین سیا در پوشش عوامل تولید یک فیلم علمی-تخیلی کانادایی وارد ایران شوند و با ایجاد هویت جعلی برای این 6 کارمند سفارت، آنها را بهعنوان عوامل پشت صحنه همراه با خود از ایران خارج کنند!

برای این منظور سیآیای فیلمنامهی تخیلی "آرگو" را انتخاب میکند. همزمان با همهگیر شدن تب "جنگ ستارگان" ساخت یک فیلم علمی-تخیلی که در فضایی خاورمیانهای میگذرد، کاملا طبیعی به نظر میرسد. بنابراین مامورین سازمان سیا در پوشش گروه فیلمسازی کانادایی، برای پیدا کردن لوکشینهای مناسب وارد تهران میشوند. حتی گزارش پیش تولید فیلم آرگو در هالیوود ریپورتر و ورایتی هم منتشر میشود.
این پروژه که بعد از جنگ جهانی دوم، مهمترین عملیات پوششی است که با همکاری آمریکا و کانادا صورت گرفته، در تاریخ معاصر ایالات متحده بهعنوان هالیوودیترین عملیات سیا شناخته میشود. تونی مندز مجری و طراح این پروژه تمام جزئیات مربوط به ساخت یک فیلم علمی-تخیلی را جعل میکند و از چهرههای سرشناس هالیوودی همچون جان چمبرز (طراح گریم معروف هالیوود که به خاطر فیلم سیاره میمونها هم اسکار گرفته) و جک کربی(یکی از نویسندگان و طراحان اصلی کتابهای کامیک شرکت مارول) نیز درانجام این عملیات کمک میگیرد. مندز در سال 1980 به همراه تعدادی دیگر از مامورین سیا و گروه فیلمسازی، برای ساخت فیلم وارد ایران میشود. اما در حین انجام نقشهی فرار 6 کارمند سفارت اتفاقات پیشبینی نشدهای روی میدهد...
اما چه شد که بعد از 32 سال این عملیات جاسوسی، دستمایهی ساخت یک فیلم هالیوودی قرار گرفت؟...
در سال 2007 مقالهای از جاشوا بیرمن در نشریه "وایرد" منتشر شد که به جزئیات و چگونگی انجام گرفتن عملیات فرار 6 کارمند سفارت آمریکا از تهران میپرداخت. جرج کلونی و گرنت هسلوف (همکار و دوست چند سالهی کلونی) با خواندن این مقاله در همان سال تصمیم گرفتند تا فیلمی را بر اساس این عملیات جاسوسی بسازند. ابتدا صحبتهایی مطرح شد که فیلم را خود کلونی یا استیون سودربرگ کارگردانی کنند، اما پیش آمدن پروژههای دیگر ساخت این فیلم را به تعویق انداخت. تا آنکه موفقیت چشمگیر فیلم «شهرک» (THE TOWN) باعث شد بن افلک بهعنوان کارگردان این پروژه انتخاب شود.
فیلمبرداری "آرگو" از سپتامبر 2011 آغاز شد و علاوه بر افلک که خودش نقش تونی مندز را در فیلم ایفا میکند، بازیگران شاخص دیگری همچون برایان کرنکستون، آلن آرکین و جان گودمن هم به آرگو پیوستند. تمام صحنههای مربوط به تهران غیر از نماهای بازسازی شده با کامپیوتر، در استانبول فیلمبرداری شده است که در تریلر منتشر شده از فیلم، با فضای شهر تهران چندان همخوانی ندارد.
علاوه بر بن افلک، جرج کلونی و گرنت هسلوف که تهیهکنندگان فیلم محسوب میشوند، چهرههای شناخته شدهی دیگری هم در تولید آرگو نقش داشتهاند. الکساندر دسپلای معروف فرانسوی ساخت موسیقی متن فیلم را بر عهده دارد که پیش از این در "نیمه ماه مارس" هم با کلونی همکاری کردهبود. رودریگو پریتو فیلمبردار ثابت آثار آلخاندرو گونزالس ایناریتو، مدیر فیلمبرداری آرگو است و تدوین فیلم را هم قرار است ویلیام گلدنبرگ انجام دهد که تعدادی از بهترین آثار مایکل مان را همچون "مخمصه"، "نفوذی"، "علی" و " میامی وایس" او تدوین کرده است.
آرگو در استودیوی گراهام کینگ ""GK Films تهیه شده که در ده سال گذشته تولید آثار شاخصی همچون فیلمهای مارتین اسکورسیزی در کارنامهاش دیده میشود. پخش آرگو را هم کمپانی برادران وارنر بر عهده دارد.
هنوز تصاویر و یا اطلاعات بیشتری از این پروژه منتشر نشده و مشخص نیست که این فیلم چه واکنشی را از نظر سیاسی به همراه خواهد داشت. اما روایت هالیوود از عملیاتی جاسوسی که یک طرف آن ایران است و ساخت فیلم پرهزینهای در جریان اصلی سینمای آمریکا که برای اولین بار بخش اعظم داستان آن در تهران قرن بیستم میگذرد، قطعا موضوع قابل توجهی است. یادداشتهای شخصی مندز نیز یکی دیگر از منابع و مراجعی است که برای بازسازی دقیق جزئیات مربوط به این عملیات جاسوسی استفاده شدهاست.
برای اطلاعات بیشتر از این عملیات که در رسانههای غرب با عنوان "Canadian Caper" شناخته میشود، میتوان به وبسایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی مراجعه کرد که خاطرات ترجمه شدهی تونی مندز از این عملیات را در تاریخ 11 آبان 1385 منتشر کرد.
مرکز اسناد انقلاب اسلامی
همچنین مقالهی جاشوا بیرمن منبع اقتباس فیلم "آرگو" دربارهی عملیات هالیوودی C.I.A نیز در وبسایت نشریهی Wired قابل مطالعه است.
(آرگو در اساطیر یونان باستان نام کشتی جیسون و دیگر دریانوردانی است که برای یافتن پشم زرین راهی سفری اسرارآمیز میشوند.)
در صورت علاقه می توانید تریلر فیلم را از لینک زیر ببینید :
http://www.imdb.com/rg/VIDEO_PLAY/LINK//video/imdb/vi3569066521/
|
نويسنده: مجتبی خلوتی تاريخ: چهار شنبه 17 خرداد 1391برچسب:هالیوود,عملیات,CIA,خاک,ایران,پرده,سینما,argo,سینما,آرگو,جرج,کلونی,فیلم,ایناریتو,جاسوسی, موضوع: <-CategoryName->
لينک به
اين مطلب
|
شصت و پنجمین جشنوارهی بینالمللی فیلم کن وز گذشته به کار خود پایان داد و هیئت داوران این جشنواره به ریاست نانی مورتی برگزیدگان خود را معرفی کرد. دریافت دومین نخل طلا توسط میشائیل هانکه تنها به فاصلهی سه سال پس از "روبان سفید" و کسب سومین جایزه از کن توسط کن لوچ فیلمساز انگلیسی ، از نکات قابل توجه جشنوارهی امسال به شمار میرود.

علاوه بر انتخابهای هیئت داوران، حاشیههای مراسم اختتامیه و واکنشهای برندگان کن 2012 هم جذابیتهای خاص خودش را داشت. برای مثال میتوان به حضور لیلا حاتمی بازیگر مشهور سینمای ایران در کنار دیگر چهرههای سرشناس سینمای جهان همچون الک بالدوین، اودری توتو، کایلی مینو و آدرین برادی برای اهدای جوایز امسال اشاره کرد. در ادامه میتوانید صحبتهای برندگان اصلی فستیوال کن امسال، پس از دریافت جوایز را در «سایه» بخوانید.
کریستین مونگیو فیلمساز رومانیایی که پیش از این برای فیلم "چهار ماه و سه هفته و سه روز" نخل طلای کن را دریافت کرده بود، جایزه بهترین فیلمنامه کن 2012 را هم برای فیلم " آنسوی تپهها" به خود اختصاص داد. جایزه بهترین فیلمنامه را ناستاسیا کینسکی (بازیگر تس ساخته مشهور رومن پولانسکی) به مونگیو اهدا کرد. مونگیو پس از دریافت جایزه در صحبتهای خود به واقعیتهای نشان داده شده در فیلمش اشاره کرد:« فوقالعاده است که اینجا کنار هم باشیم، اما نباید اجازه بدهیم که این داستان حقیقی که برگرفته از رویدادهای واقعی و زندگی مردم زجر کشیدهاست، فراموش شود. اگر ما نمیتوانیم گذشته را بازسازی کنیم، میتوانیم به آینده امیدوار باشیم.»

برای اهدای جایزه بهترین بازیگر زن جشنواره کن هم الک بالدوین، بازیگر مشهور سینما و تلویزیون آمریکا به روی صحنه آمد و کریستینا فلوتور و کوزمینا استراتان بازیگران "آنسوی تپهها" را بهعنوان برگزیدگان امسال معرفی کرد. فلوتور پس از دریافت جایزه از تمام کسانی که در ساخت این فیلم پرشور سهیم بودهاند و مونگیو برای کارگردانی استادانهاش تشکر کرد.

جایزه بهترین بازیگر مرد را هم مدس میکلسن دانمارکی دریافت کرد که به خاطر حضورش در پروژههای هالیوودی چهرهای آشنا برای علاقهمندان سینما است. میکلسن جایزه خود را برای حضور در فیلم " شکار" ساختهی توماس وینتربرگ از دستان گونگ لی ستارهی سینمای آسیای شرقی دریافت کرد و ضمن تشکر از هیئت داوران، درباره اهمیت این جایزه صحبت کرد: « دوست دارم تا این جایزه را با تمام کسانی تقسیم کنم که سینما را دوست دارند و دور یا نزدیک در ساخت این فیلم همکاری کردهاند. همچنین آرزو داشتم که کاش میشد جایزهام را توماس وینتربرگ تقسیم کنم. از تو برای آن که ما را به این عالم عشق دعوت کردی ممنونم.»

جایزه بهترین کارگردانی کن امسال هم توسط تیم راث و لیلا بختی بازیگر الجزایری به کارلوس ریگاردز کارگردان مکزیکی فیلم " روشنایی بعد از تاریکی" اهدا شد. ریگاردز که پیش از این نیز در سال 2007 با فیلم "نور خاموش" در کن حضوری موفق داشته، پس از دریافت این جایزه گفت : « باید از جشنوارهای که به این فیلم باور داشته و از داوران آزادهای که این فیلم را تقدیر کردهاند، تشکر کنم. باید از رسانهها و مخاطبین هم ممنون باشم که همچنان من را چوبکاری میکنند.»

کن لوچ هم برای فیلم "سهم فرشتگان" جایزه ویژه هیئت داوران شصت و پنجمین جشنواره کن را دریافت کرد. لوچ پس گرفتن جایزه خود از دستان لورا مورانته بازیگر ایتالیایی و پاتریک برل فرانسوی، چنین گفت: « از فستیوال و هیئت ژوری که خیلی مهربانند تشکر میکنم. از مهمان نوازی شما در کن که مثل همیشه گرم بود سپاسگزارم. میخواهم بگویم کن بیانگر آن است که سینما فقط سرگرمی نیست، بلکه نشان میدهد ما چه هستیم. همچنین میخواهم همبستگی خودمان را با تمام کسانی که در مقابل ریاضت اقتصادی ایستادگی میکنند، نشان دهیم.»

لیلا حاتمی هم برای اهدای جایزه بزرگ فستیوال کن که بعد از نخل طلا مهمترین جایزه جشنواره به حساب میآید، روی صحنه آمد. متئو گارونه کارگردان ایتالیایی که پیش از این فیلم موفق "گومورا" را ساختهاست، جایزه بزرگ کن را برای فیلم "واقعیت" به خود اختصاص داد. گارونه پس از دریافت جایزه گفت: « تشکر از فستیوال، تشکر از بازیگران، تشکر از پروداکشن. چائو!»

در نهایت ادری توتو و آدرین برودی برای اهدای نخل طلای کن امسال به میشائیل هانکه برای فیلم "عشق" بر روی صحنه آمدند. هانکه فیلمساز بزرگ اتریشی پس از دریافت دومین نخل طلای خود اعلام کرد که: « خیلی خوشحالم که با بازیگرانم بر روی این صحنه هستم، چون این باعث میشود که کمتر خجالت بکشم. از تمام اعضای هیئت داوران و تیری فرمو تشکر میکنم که فرصت حضور این فیلم را در اینجا فراهم کرد. از تمام کسانی که در ساخت این فیلم به من کمک کردند، ممنونم. از همسرم ممنونم که در تمام این سالها پشتیبان من بوده. این فیلم ترسیمگر بخشی از قولی است که ما به یکدیگر دادهایم. یک تشکر بزرگ هم به دو بازیگرم بدهکارم که جوهر اصلی این فیلم اند.»

شصت و پنجمین جشنواره کن در حالی به کار خود پایان داد که اکثر منتقدان فیلمهای امسال کن را آثاری متوسط و پایینتر از حد انتظار ارزیابی کردهاند.
|
نويسنده: مجتبی خلوتی تاريخ: سه شنبه 8 خرداد 1391برچسب:فستيوال,كن,برگزيدگان,نخل,طلا,میشائیل,هانکه,حاشیه,مراسم,اختتامیه,لیلا,حاتمی,فیلم, موضوع: <-CategoryName->
لينک به
اين مطلب
|
این نقاشی ها به دست هنرمندی بی ادعا و تقریبا خود آموخته رسم شده که حتی به خواب هم نمی دید که چه آوازه بلندی انتظارش را می کشد. در این نقاشی ها، رسالتی که نقاش در خود احساس کرده، تلاشها و کامیابیها، تنهایی غمبار و آرزوی داشتن همنشینی همدل به خوبی محسوس است و می توان دریافت که timooدر چه فضای سنگین و فشار آوری جان مایه خویش را در کار نهاده است.
در وهلهی اول به نظر میرسد نقاشیهای timoo چیزی به جز آدمکهای پوشالی نیستند. خلأی گمراهکننده و سکوتی پر معنا که در تمام نقاشیهای وی تکثیر میشود. timoo از هیچچیز نقاشی نمیکند. نه فیگوری، نه منظرهای، نه طرحی برای نشان دادن. timoo از خودِ ماهیت نقاشی، نقاشی میکند. نقاشیهای ساده، و ساکنِ timoo استعارهای از هیچ نبودن، هیچ نگفتن و یافتن ضرورتی برای بیان کردن است. با دیدن هیچی و سفیدی دهشتآور نقاشیهای timoo دچار این هراس میشویم که شاید مفاهیم بسیاری در پشت این سادگی ساکن نهفته است
timoo در اینجا به دنبال هماهنگی طبیعت نمی گردد یا آن را تجزیه نمی کند، بلکه با افکندن منظره ای صد در دصد شخصی بر عرصه طبیعت، آن را دگرگون می کند.
timoo نقاشی است غریزی، مبتنی بر احساس ناب، او با دریافتش و حسش به سراغ نقاشی می رود. او در نقاشی تحلیلی ارائه نمی دهد و صرفا با سادگی و یکدستی خود شکوهی به اشیاء داده است
timoo در زندگی خود به گونه ای به آسمان، آن هم آسمان شب، علاقه مند است.
آسمان در شب با ستارگانی فروزان و هلال درخشان ماه، پسزمینه رویاگونهٔ آثار او را تشکیل میدهند.
اگرچه در توصیف عناصر اثر به وضوح اغراق شدهاست اما به سادگی میتوان با آنها عجین شد. این آسمان چشم بیننده را روی تابلو در تعقیب خطوط خمیدهاش به حرکت در میآورد و دیدی نقطه به نقطه با ستارگان به وجود میآورد
timoo خواهان آن است که نقاشی هایش بیانگر احساسش باشند، و اگر کج و معوج کردن شکل ها به هدفش کمک کند، از آن ابایی ندارد
او به جای شبیه سازی مو به مو از آنچه در برابر چشمانش می بیند، ترکیب یندی اشیا را آزادانه تر به کار می برد تا منظورش را با قدرت هرچه تمام تر بیان کند
در این آثار، شیوه فوق بیشتر معرف استادی فوق العاده نقاش، ادراک سریع و توان جادویی اش در تجسم یک رویت خیال انگیز است. این شیوه در timoo برای انتقال حالات روحی اش به کار آمده است
timooچنان شور آفرینش دارد که نه تنها برای بازنمایی هلال ماه به تسخیر در آمده بلکه برای به تصویر درآوردن اشیای ساده و معمولی و دم دستی در خود شوقی وافر احساس می کند، اشیایی که هیچ کس خود را درخور به تصویر درآوردنشان نیافته بود.
Timoo در انزوای خود خواسته خویش در دانشکده همه اندیشه ها و امیدهایش را با کمترین امکانات ممکن تجسم بخشیده و به معرض نمایش گذاشته است
timoo در این آثارش اشخاص اصلی را در بخش جلو و نزدیک تابلو رسم کرده و از طبیعت به عنوان تنها چشم اندازی از تابلو ترسیم کرده که افراد در آن به گشت و گذار ساده می پردازند؛ بدون گم شدن و رها شده درون طبیعت بکر و متوحش.
نقاشی های او با عنوانAmateur Art باور نکردنی است! اثری است که از شور رمانتیست ها لبریز است.
خلاصه بگویم، نگاه کردن به این آثارش موجب استراحت فکر و بیشتر از آن، آسودگی خیال می گردد.
|
نويسنده: مجتبی خلوتی تاريخ: چهار شنبه 3 خرداد 1391برچسب:نقد,آثار,timoo,هنرمند,سایه,کشف,نقاشی,آدمک,آسمان,شب,, موضوع: <-CategoryName->
لينک به
اين مطلب
|
|