گروه علمی فرهنگی هنری

سایه

منوي اصلي

آرشيو موضوعي

آرشيو مطالب

سايت ها و وبلاگهاي مفيد:


امکانات


مکاشفه ـ فرزانه سالمی

مکاشفه

نويسنده: فرزانه سالمی

 

از همان روز اولی که پایم به دفتر باز شد، گوشی دستم آمد. همان روز که مثل آدم آهنی سر جایم ایستاده بودم و نمی‌دانستم با دست‌هایم چه کار کنم؛ که آمدی و خب، آن‌ها حساب‌هایی بودند که باید بررسی می‌کردم؛ و شک نداشتم هر کسی را راهنمایی نمی‌کنی.

و یک روز دیگر بود که توی خیابان علف زیر پایم سبز شده بود و سر و کله‌ی تو با ماشین ماتیزت پیدا شد و با کمال خوشحالی سوارم کردی تا سر خیابان؛ و بقیه‌ی راه را شرمنده مسیرت نمی‌خورد؛ و من می‌دانستم این کارت به خاطر حفظ شأن و احترام خودم بوده؛و چه‌قدر آن روز از فهمیدگی‌ات کیف کردم.

و حتا روز ولنتاین هم یادم هست که ساعت یک از شرکت رفتی و پنج برگشتی؛ و حتماً کار داشتی نه قرار؛ و چه روز خوبی بود، چون قطعاً برگشته بودی که مرا ببینی.

و چه خوب بود داد زدن‌هایت وقتی تمام محاسباتم اشتباه بود و معلوم نبود برای چه حقوق می‌گیرم؛ و می‌دانستم داد و فریادهایت هم از روی علاقه‌ات به پیشرفت من است.

من هم کم نمی‌گذاشتم البته؛ مانتوی گشاد می‌پوشیدم و آرایش نمی‌کردم که حواست پرتِ زیبایی من نشود.

و آن شنبه‌ای هم که بچه‌های دفتر را جمع کردی تا بگویی آقا داماد شده‌ای؛ چه‌قدر بزرگوار بودی، به نظرت من آن‌قدرخوب و دست‌نیافتنی بودم که نمی‌خواستی زندگی‌ام را خراب کنی.

و شب عروسی‌ات، که چه‌قدر در تمام طول مجلس حواست پی من بود؛ و البته چه‌قدر خوب که تشریف آورده بودم به عروسی شما؛ و آخر سر که سوار ماشین می‌شدید که بادا بادا مبارک بادا؛ لابد داشتم گریه می‌کردم؛ اما چون نمی‌خواستم هوایی بشوی، رویم را برگرداندم.

نويسنده: مجتبی خلوتی تاريخ: سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:مکاشفه,فرزانه,سالمی,ماشین,محاسباتم,ولنتاین,ازدواج,علاقه,مانتو,آرایش,زیبایی,داماد,حقوق, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

پس از جلال این بار حسن کسائی-اسطوره نی مشرق زمین-هنر را داغدار کرد...

هو الجمیل

هنرمند همچو شهیدان زنده است و نزد خداوند روزی میخورد

 

او به گفته خود در تاریخ ۳ مهر۱۳۰۷ در خانواده‌ای تاجرپیشه به دنیا آمد. پدرش، «حاج سید جواد کسائی» از تاجران به نام آن زمان اصفهان بود که به دلیل علاقه و انسی که با موسیقی داشت، با اساتید و بزرگان آن زمان مانند سید حسین طاهرزاده، جلال‌الدین تاج اصفهانی، اکبر خان نوروزی، خاندان شهناز (شعبان خان، حسین آقا، علی آقا و جلیل شهنازغلامحسین سارنج و ادیب خوانساری رفت و آمد می‌نمود. به طوری که منزل آقا سید جواد، محفلی بود برای تجدید دیدار و نیز ساز و آواز اساتید به نام موسیقی اصفهان. این آمد و شدها موجب شد حسن کسائی از کودکی با موسیقی آشنا شود و به مرور زمان، علاقه زیادی خصوصاً به ساز نِی پیدا کرد (بعد از دیدن یک نوازنده دوره‌گرد) و بر آن شد تا پدر، وی را نزد مهدی نوایی ببرد. وی مدتی آواز و گوشه‌های موسیقی ایران را نزد استاد تاج اصفهانی و ادیب خوانساری آموخته و نِی را از مهدی نوایی فرا گرفت. وی هر زمان که به تهران می‌رفت از محضر استاد ابوالحسن صبا استفاده می‌نمود.

پس از فوت مهدی نوایی، کسایی همچنان از همنشینی با نوازندگان اصفهانی در جهت تسلط بر نوازندگی نِی استفاده کرد. مخصوصاً از همنوازی با جلیل شهناز که به نوعی حق استادی بر گردن او دارد، بهره برد. همنوازی با سازهای پرده‌داری مثل تار و سه‌تار او را بیش از پیش با گام‌های مختلف موسیقی ایرانی آشنا کرد، به صورتی که برای اولین بار دستگاه‌های چهارگاه، اصفهان، نوا و راست پنجگاه را با کوک دقیق و به صورت کامل اجرا کرد. کسایی همچنین از محضر ابوالحسن صبا بهره‌های فراوان برد که می‌توان گفت هنر نوازندگی سه‌تار کسائی، یادگار انس با این هنرمند یگانه‌است. سه‌تار نوازی کسائی تلفیقی زیبا از ترکیب نوازندگی تارجلیل شهناز و سه‌تارابوالحسن صبا است.

کسائی، در سن ۲۰ سالگی نخستین اجرای تکنوازی نی خود را در دستگاه همایون در تئاتر اصفهان به صحنه برد و یک سال بعد قطعه معروف سلام را در دستگاه چهارگاه ساخت که از معروف‌ترین قطعات موسیقی ایرانی به شمار می‌رود. این قطعه بعدها توسط حسین علیزاده در آلبوم صبحگاهی با سازبندی و ارکستراسیونی حجیم بازسازی شد.

کسائی، در سال ۱۳۲۹ برای اولین بار نی را به ارکستر برد و با ارکستر رادیو ارتش اصفهان همکاری خود را شروع کرد. در سال‌های بعد با ارکسترهای متعدد رادیو به سرپرستی هنرمندانی چون ابوالحسن صبا، حسین یاحقی، حبیب‌الله بدیعی، محمد میرنقیبی، همایون خرم و دیگران به فعالیت خود در این زمینه ادامه داد. در سال ۱۳۳۵ به دعوت داوود پیرنیا به برنامه گل‌ها راه یافت و تا سال ۱۳۵۷ که در گلچین هفته شرکت نمود، با این سلسله برنامه، همکاری داشت.

از سال ۱۳۴۶، فضای کاری کسائی ابعادی جهانی هم پیدا می‌کند و یک صفحهٔ دورو در مایه‌های شور و ماهور از نوازندگی نی او به همراه تنبک جهانگیر بهشتی توسط کمپانی C.B.S فرانسه ضبط شده و در سال ۱۳۵۴ در نقاط مختلف جهان پخش شد. همچنین، کسائی تا سال ۱۳۵۶، برنامه‌های متعددی در جشن هنر شیراز برگزار کرد و با نوازندگان بزرگ جهان از جمله راوی شانکار، شاران رانی و بسم ا... خان، دیدار کرد.

بعد از انقلاب، به دلیل فضای نه چندان مناسبی که برای موسیقی ایجاد شد، وی آخرین برنامه رسمی خود را در رادیو ایران با همکاری جلیل شهناز، محمدرضا شجریان و جهانگیر ملک اجرا کرد. در این سال و تا قبل از سال ۱۳۶۱، آرشیو موسیقی رادیو اصفهان از بین رفت و کسایی هم از صدا و سیما برکنار و حقوقش قطع شد.

کسائی در دههٔ ۱۳۶۰، به کشورهای آلمان، انگلستان، فرانسه و هلند سفر کرد و در چند برنامه رادیویی، به اجرای برنامه پرداخت. در سال ۱۳۶۹، تندیس وی در گالری مفاخر هنری جهان در لندن نصب شد.

پس از آنکه کسائی در سال ۱۳۷۰، در جشنواره نی‌نوازان در تالار اندیشه شرکت کرد، فعالیت او دوباره رونق گرفت و در سال ۱۳۷۴، صدا و سیما مستمری وی را برقرار کرد. کسائی درسال ۱۳۷۸ موفق به دریافت نشان درجه یک فرهنگ و هنر شد. همچنین در سال ۱۳۸۱، به عنوان چهرهٔ ماندگار موسیقی انتخاب و تقدیر شد.

کسایی در سال ۱۳۷۵ به آمریکا و کانادا سفر کرده و در محافل شعر و موسیقی شرکت کرد. در سال ۱۳۷۶ هم با تلاش محمدرضا لطفی، انجمن دوستداران موسیقی ایرانی واشنگتن، مجلس گرامیداشتی برای کسائی بر پا داشت.

حسن کسائی در اصفهان سال‌ها مکتب‌دار موسیقی اصفهان در رشته‌های نی، سه‌تار و آواز بوده‌است. اگرچه بیشتر آثار حسن کسایی بداهه‌نوازی است تا موسیقی پیش ساخته، ولی امروز بخش زیادی از ضربی‌ها و حتی آوازی‌های نوازندگان نی، بهره گرفته از نوازندگی‌های اوست. کسائی امروز در نواختن نِی ایرانی همانند ندارد و در اوقات فراغت به تکمیل سه‌تار می‌پردازد. وی در زندگی هیچ دلبستگی‌ای به جز موسیقی ندارد. وی اکنون در شهر زادگاه خود، اصفهان در کوی عباس آباد زندگی می‌کند. دیده شده که او حتی با لوله کردن کاغذی ساده و سوراخ کردن آن اقدام به نواختن نی می‌کند که این در یکی از نوارهای صوتی آموزشی وی نیز بیان گردیده‌است.

نِی از جمله سازهایی است که در تاریخ موسیقی ایران جایگاه پرفراز و فرودی از دربار پادشاهان ساسانی تا همدم بودن با شبانان داشته؛ ولی هیچ‌گاه نتوانست قابلیت اصلی خود را نشان دهد که بتواند مانند سازهایی از قبیل عود، تار، سنتور و انواع مختلف سازهای آرشه‌ای و مضرابی جایگاه نسبتاً ثابتی در بین موسیقی‌دانان و مردم پیدا کند.

احتمالاً سادگی ساخت (که خود موجب پیدایش الگوهای غیراستاندارد و در نهایت باعث محدود شدن سطح تکنیکی نی شده بود) را بتوان عامل اصلی عدم ثبات در جایگاه اصلی نی دانست. توضیح آنکه، برای توسعه و رشد امکانات فنی و تکنیکی یک ساز، لازم است ابتدا ساختار آن، طبق الگویی دقیق و کارشناسی شده، طراحی و ساخته شود تا نواختن آن با حداکثر قابلیت اجرایی، میسر گردد. بر اساس اطلاعاتی که از ضبط اولین صفحه‌های موسیقی ایرانی در دست است، تکنیک نوازندگی سازهایی همچون تار، ویلن و کمانچه به نسبت نی در سطح بالاتری قرار دارد. تنها ضبطی که در گذشته از نی انجام شده تکنوازی و جواب آواز نایب اسدالله اصفهانی است که بنا به روایتی اولین کسی است که نی را به سبک «دندانی» می‌نواخته (هر چند خلاف این موضوع انکار ناپذیر نیست). در هر صورت می‌توان با بررسی این چند صفحه ضبط شده، سطح نوازندگی نی را در آن زمان شناخت.

استاد کسائی به طور مستقیم نتوانست از محضر نایب استفاده کند، ولی در دوره‌ای بسیار کوتاه نزد یکی از شاگردان وی (مهدی نوایی)، تمام اندوخته‌های او را فراگرفت. این موضوع از جهتی دلیل بر استعداد فراوان کسائی و از جهتی دیگر، نشان از محدودیت و سادگی تکنیک نوازندگی نی در آن زمان می‌باشد. از این رو حسن کسایی مانند تهرانی در تنبک، احمد عبادی در سه‌تار، علی‌اصغر بهاری در کمانچه و فرامرز پایور در سنتور به نوعی از ابتدا شروع به ابداع تکنیک و پیاده کردن تمام دستگاه‌ها در ساز نِی نمود.

در گذشته صدای نِی، همراه با ناخالصی زیاد بود؛ یعنی نواختن آن به صورتی بود که تفاوت محسوسی بین صداهای اوج، بم و بم نرم نبود، ولی استاد کسایی توانست با تغییر حالت در زبان، در محل استقرار زبان، حالت لب و فرم سر نی، صدایی بسیار شفاف و بدون ناخالصی از نی تولید کند. همین پیشرفت باعث شد تا نوازندگی نی او، به رادیو راه پیدا کند. تکنوازی‌ها و همکاری با نوازندگان و خوانندگان مشهور آن زمان چون جلیل شهناز، علی تجویدی، احمد عبادی، تاج اصفهانی، ادیب خوانساری و... باعث شد تا نی هم‌ردیف سازهای دیگر قرار بگیرد.

بعد از این دوره اغلب ارکسترهای ایرانی شروع به استفاده از این ساز کردند و این احساس نیاز باعث رشد روزافزون نوازندگان نی شد که حتی امروزه به عنوان یک رشته تخصصی در دانشگاه تدریس می‌گردد. می‌توان گفت، تمام نوازندگان امروز نی، با شنیدن صدای نی استاد کسایی به این ساز علاقه‌مند شدند.

از کارهای اخیر حسن کسائی، می‌توان به آلبوم دختر گلفروش با تنظیم مهرداد یزدانی و آواز علی جهاندار و گفت و گوی نی و تار که حاصل همنوازی وی با شهرام میرجلالی است اشاره کرد

حسن کسایی پنجشنبه 25 خردادماه در سن 84 سالگی دار فانی را وداع گفت.

روحش شاد و یادش گرامی و راهش پررهرو باد

نويسنده: علی صدیقین تاريخ: پنج شنبه 25 خرداد 1391برچسب:استاد,حسن,کسایی,کسائی,موسیقی,نی,عود,تار, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

آرامش مرده ها را به هم نزنيد

داستان کوتاه

آرامش مرده ها را به هم نزنيد

نوشته پرستو آزادي ابد 

 

                                  

از همان لحظه که پيدايم کردند حرف و حديث ها شروع شد . اول آقا جانم را آوردند بالاي سرم . تکيده شده بود و لاغر اما هنوز آن کلاه (برک) سرش بود.درست مثل سالهاي گذشته. بعد داوود آمد- برادرم- نگاهش که کردم دلم غنج رفت. با آن قامت کشيده و تنومند. مردي شده بود براي خودش. آقاجانم مانده بود لاي پهناي سينه اش وقتي داشت مرا از روي شانه هاي نه چندان بلند آقام مي پاييد.
مي دانستم اينطور مي شود. از همان روزي که تصميم خودم را گرفته بودم.گرچه کوچکترين اهميتي هم نداشت . تنها چيزي که برايم مهم بود اين بود که بگذارند بخوابم. رها وعميق. درتاريکي قناتي که از ماه ها پيش تويش خوابيده بودم.
جنازه را که کشيدند بيرون چشمهاي منتظر جماعت از حدقه زد بيرون حتي چشم هاي مادرمکه همه اهل محل (گلين)صدايش مي زدند.تازه انوقت فهميدم که خيلي از ريخت وقيافه افتاده ام.آخر چيزي حدود شش ماه بود که افتاده بودم آنجا. توي آب. .
 . . 

 

اصل داستان را در ادامه مطلب از دست ندهید


ادامه مطلب
نويسنده: مجتبی خلوتی تاريخ: پنج شنبه 25 خرداد 1391برچسب:آرامش,مرده,نزنيد,حدیث,برادرم,قناتی,مادر,گلین,داستان, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

I do not like defeat

  I do not like defeat

 

.

 

.

 

.

 

 

سلامی دوباره 

 

شاید این ترم اصلا الکترونیک تا  3روز پیش ( 3روز قبل امتحان) بلد نبودم با وجود اینکه سر همه کلاسها رفتم . ولی عوضش کلی نقاشی سر کلاس کشیدم که باعث شد دوباره نقاشی بکشم ، کاری که دوست دارم .

 

نقاشی اولی تو مدت زمانی که باید الکترونیک میخوندم کشیدم با  اسم i don't like defeat و نقاشی دومی هم سر کلاس الکترونیک کشیدم اسم هم نداره :).......هر چند که هر 2تاش را با عجله کشیدم . مخصوصا اولی که استرس امتحان هم داشتم.

اگه کلاسها ادامه داشت نقاشیم عجب پیشرفتی میکردآآآآآ....D;

 

 

 

...............................................................................................................................

دوستان خیلی خوشحال میشم مشکلات نقاشی ها را بگید تا توی نقاشی بعدیم جبران کنم.من معلم که ندارم نظراته شما معلمه منه.


ادامه مطلب
نويسنده: بهنام تیموری تاريخ: یک شنبه 21 خرداد 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

وقتی هالیوود‌ی‌ترین عملیات CIA در خاک ایران بر پرده‌ی سینماها می‌رود+پروژه جدید هالیوود درباره ایران

فیلم سینمایی آرگو جدیدترین ساخته‌ی بن افلک، یکی از عناوین مهم امسال سینمای آمریکا است. این تریلر سیاسی که 21 مهرماه بر روی پرده‌ی سینماها خواهد رفت، اهمیتی فراتر از یک فیلم هالیوودی معمولی برای ما ایرانی‌ها خواهد داشت؛ داستان آرگو در سال‌های ابتدایی دهه هشتاد میلادی و هم‌زمان با تسخیر لانه‌ی جاسوسی روی می‌دهد. در شرایط سیاسی حساس فعلی میان ایران و آمریکا، هالیوود به سراغ داستانی جاسوسی رفته‌ که در دورانی پرتنش از روایط میان دو کشور اتفاق می‌افتد. "آرگو" برگرفته از یک عملیات جاسوسی واقعی C.I.A در خاک ایران است.

در 13 آبان 1358 و هم‌زمان با تسخیر لانه‌ی جاسوسی آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام (ره)، شش تن از کارمندان سفارت آمریکا ازمهلکه فرار می‌کنند و در سفارت‌خانه‌های کاندا و سوئد پنهان می‌شوند. دولت و سازمان‌های امنیتی آمریکا هیچ روشی را برای خارج کردن این 6 نفر از خاک ایران عملی نمی‌دانند تا آن که تونی مندز یکی از افسران سی.آی.ای، ایده‌ای دور از ذهن را مطرح می‌کند؛ مامورین سیا در پوشش عوامل تولید یک فیلم علمی-تخیلی کانادایی وارد ایران شوند و با ایجاد هویت جعلی برای این 6 کارمند سفارت، آنها را به‌عنوان عوامل پشت صحنه‌ همراه با خود از ایران خارج کنند!

برای این منظور سی‌آی‌ای فیلم‌نامه‌ی تخیلی "آرگو" را انتخاب می‌کند. هم‌زمان با همه‌گیر شدن تب "جنگ ستارگان" ساخت یک فیلم علمی-تخیلی که در فضایی خاورمیانه‌ای می‌گذرد، کاملا طبیعی به نظر می‌رسد. بنابراین مامورین سازمان سیا در پوشش گروه فیلمسازی کانادایی، برای پیدا کردن لوکشین‌های مناسب وارد تهران می‌شوند. حتی گزارش پیش تولید فیلم آرگو در هالیوود ریپورتر و ورایتی هم منتشر می‌شود.

این پروژه که بعد از جنگ جهانی دوم، مهم‌ترین عملیات پوششی است که با همکاری آمریکا و کانادا صورت گرفته، در تاریخ معاصر ایالات متحده به‌عنوان هالیوودی‌ترین عملیات سیا شناخته می‌شود. تونی مندز مجری و طراح این پروژه تمام جزئیات مربوط به ساخت یک فیلم علمی-تخیلی را جعل می‌کند و از چهره‌های سرشناس هالیوودی هم‌چون جان چمبرز (طراح گریم معروف هالیوود که به خاطر فیلم سیاره‌ میمون‌ها هم اسکار گرفته) و جک کربی(یکی از نویسندگان و طراحان اصلی کتاب‌های کامیک شرکت مارول) نیز درانجام این عملیات کمک می‌گیرد. مندز در سال 1980 به همراه تعدادی دیگر از مامورین سیا و گروه فیلمسازی، برای ساخت فیلم وارد ایران می‌شود. اما در حین انجام نقشه‌ی فرار 6 کارمند سفارت اتفاقات پیش‌بینی نشده‌ای روی می‌دهد...

اما چه شد که بعد از 32 سال این عملیات جاسوسی، دستمایه‌ی ساخت یک فیلم هالیوودی قرار گرفت؟...

در سال 2007 مقاله‌ای از جاشوا بیرمن در نشریه "وایرد" منتشر شد که به جزئیات و چگونگی انجام گرفتن عملیات فرار 6 کارمند سفارت آمریکا از تهران می‌پرداخت. جرج کلونی و گرنت هسلوف (همکار و دوست چند ساله‌ی کلونی) با خواندن این مقاله در همان سال تصمیم گرفتند تا فیلمی را بر اساس این عملیات جاسوسی بسازند. ابتدا صحبت‌هایی مطرح شد که فیلم را خود کلونی یا استیون سودربرگ کارگردانی کنند، اما پیش آمدن پروژه‌های دیگر ساخت این فیلم را به تعویق انداخت. تا آن‌که موفقیت چشمگیر فیلم «شهرک» (THE TOWN) باعث شد بن افلک به‌عنوان کارگردان این پروژه انتخاب شود.

فیلم‌برداری "آرگو" از سپتامبر 2011 آغاز شد و علاوه بر افلک که خودش نقش تونی مندز را در فیلم ایفا می‌کند، بازیگران شاخص دیگری هم‌چون برایان کرنکستون، آلن آرکین و جان گودمن هم به آرگو پیوستند. تمام صحنه‌های مربوط به تهران غیر از نماهای بازسازی شده با کامپیوتر، در استانبول فیلم‌برداری شده ‌است که در تریلر منتشر شده از فیلم، با فضای شهر تهران چندان همخوانی ندارد.

علاوه بر بن افلک، جرج کلونی و گرنت هسلوف که تهیه‌کنندگان فیلم محسوب می‌شوند، چهره‌های شناخته‌ شده‌ی دیگری هم در تولید آرگو نقش داشته‌اند. الکساندر دسپلای معروف فرانسوی ساخت موسیقی متن فیلم را بر عهده دارد که پیش از این در "نیمه ماه مارس" هم با کلونی همکاری کرده‌بود. رودریگو پریتو فیلم‌بردار ثابت آثار آلخاندرو گونزالس ایناریتو، مدیر فیلم‌برداری آرگو است و تدوین فیلم را هم قرار است ویلیام گلدنبرگ انجام دهد که تعدادی از بهترین آثار مایکل مان را هم‌چون "مخمصه"، "نفوذی"، "علی" و " میامی وایس" او تدوین کرده‌ است.

آرگو در استودیوی گراهام کینگ ""GK Films تهیه شده که در ده سال گذشته تولید آثار شاخصی هم‌چون فیلم‌های مارتین اسکورسیزی در کارنامه‌اش دیده می‌شود. پخش آرگو را هم کمپانی برادران وارنر بر عهده دارد.

هنوز تصاویر و یا اطلاعات بیشتری از این پروژه منتشر نشده‌ و مشخص نیست که این فیلم چه واکنشی را از نظر سیاسی به همراه خواهد داشت. اما روایت هالیوود از عملیاتی جاسوسی که یک طرف آن ایران است و ساخت فیلم پرهزینه‌ای در جریان اصلی سینمای آمریکا که برای اولین بار بخش اعظم داستان آن در تهران قرن بیستم می‌گذرد، قطعا موضوع قابل توجهی است. یادداشت‌های شخصی مندز نیز یکی دیگر از منابع و مراجعی است که برای بازسازی دقیق جزئیات مربوط به این عملیات جاسوسی استفاده شده‌است.

برای اطلاعات بیشتر از این عملیات که در رسانه‌های غرب با عنوان "Canadian Caper" شناخته می‌شود، می‌توان به وب‌سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی مراجعه کرد که خاطرات ترجمه شده‌ی تونی مندز از این عملیات را در تاریخ 11 آبان 1385 منتشر کرد.

مرکز اسناد انقلاب اسلامی

هم‌چنین مقاله‌ی جاشوا بیرمن منبع اقتباس فیلم "آرگو" درباره‌ی عملیات هالیوودی C.I.A نیز در وب‌سایت نشریه‌ی Wired قابل مطالعه است.

(آرگو در اساطیر یونان باستان نام کشتی جیسون و دیگر دریانوردانی است که برای یافتن پشم زرین راهی سفری اسرارآمیز می‌شوند.)

در صورت علاقه می توانید تریلر فیلم را از لینک زیر ببینید :

http://www.imdb.com/rg/VIDEO_PLAY/LINK//video/imdb/vi3569066521/

 

نويسنده: مجتبی خلوتی تاريخ: چهار شنبه 17 خرداد 1391برچسب:هالیوود,عملیات,CIA,خاک,ایران,پرده‌,سینما,argo,سینما,آرگو,جرج,کلونی,فیلم,ایناریتو,جاسوسی, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

داستان طنز چل تیكه نوشته محمد پور ثانی

داستان طنز "چل تیكه"

نوشته

محمد پور ثانی

 

باور كنید وقتی از پله‌های عكاس خانه بالا می‌رفتم، به تنها چیزی كه فكر نمی‌كردم این بود كه كارمان با عكاس مربوطه به كتك كاری بكشد و با دماغی خون آلود از كلانتری محل سر در بیاوریم !

 

‌آقای عكاس ضمن این كه خط سیر نگاهم را مشخص می‌كرد، گفت: لطفاً یه كمی لبخند بزنید.
همان طوری كه تنم به طرف راست و گردنم به طرف چپ متمایل بود، بدون این كه كوچكترین حركتی به ستون فقرات بدهم، پرسیدم آخه چرا؟!
ـ برای این كه توی عكس اخم كرده و عبوس می‌افتید و اون وقت هر كسی آن را ببیند به شما خواهد گفت اون عكاس بی‌شعور، عقلش نرسید بهت بگه لبخند بزن؟
ـ چشم.........بفرمائید!
به زور نیشم را باز كردم و بی‌صبرانه انتظار می‌كشیدم شاسی مربوط به عدسی دوربین را كه همانند سرسیم دینامیت در دست گرفته بود فشار بدهد. ولی نه تنها فشار نداد بلكه بی‌اختیار با دلخوری آن را ول كرد روی هوا. آمد به طرفم و كمی سرم را بیشتر به سمت چپ خم كرد. و گفت: توی لبخند كه نباید دندون‌های آدم معلوم باشه جانم!
گفتم: بفرمائین خوبه؟
ـ نه عزیزم، دندون به هیچ وجه معلوم نشه كه توی عكس عین دراكولا بیفتد، سعی كنید لب‌هاتون كمی به طرفین كشیده بشه! ببینید این طوری، هوم ..............

 

اصل داستان را در ادامه مطلب از دست ندهید

 


ادامه مطلب
نويسنده: مجتبی خلوتی تاريخ: چهار شنبه 17 خرداد 1391برچسب:داستان,طنز,چل,تیكه,نوشته,محمد,پور,ثانی,, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

داستان من و زهره...

این داستان من و زهره است و شیدایی من از دیدن او...

 

 

 

شیدایی من در ادامه مطلب...


ادامه مطلب
نويسنده: علی صدیقین تاريخ: چهار شنبه 17 خرداد 1391برچسب:من,خورشید,مهر,زهره,لیلی,زاهد, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

شیخ و مریدانش(2):

شیخ و مریدانش(2):

در حکایت ها آمده است که روزی شیخ از زاویه اش در خانقاه پای برهنه و دیوانه وار به خارج دوید و عربده زدندی و جامه از جامه میدرید و از این سوی به آن سوی میگریخت و چنان عربده میزدندی و میگریید که گویی مجنونی بدرکامل دیده و اجنه خبیث بر او مسلط گشته و او را مسخ خود کرده اند....

 

 

شرح ماوَقَع در ادامه مطلب.....

 

 

 

 


ادامه مطلب
نويسنده: علی صدیقین تاريخ: شنبه 13 خرداد 1391برچسب:سریال,شیخ,مریدان,داستان,آب,معدنی,کوهرنگ, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

همراه سایه

بسمه تعالی

برای سایه نشینان چو خیمه برپاییم

همراه سایه برگی از مجله علمی فرهنگی هنری سایه برای مخاطبان سایه

 

برآن شدیم تا صفحه ای را به مخاطبان سایه ای خود اختصاص دهیم تا ضمن تعامل و

برقراری ارتباط بیشتر با مخاطبان خود آنها نیز بتوانند با انتشار دلنوشته ها و مطالب علمی

فرهنگی و هنری خود که تا کنون مجالی برای بروز آنها دست نیافته بود سایه را در اشاعه

و ترویج بیشتر فرهنگ و هنر در سطحی فراگیر که از اهداف این گروه علمی فرهنگی

هنری است یاری داده و سایه بتواند همگام با سایه ای ها در تحقق این مهم بکوشد و کوشا

باشد

باشد که برآید

در همراه سایه , همراهان سایه با به عضویب در آمدن در صفحه اختصاصی خود یعنی

همراه سایه می توانند مطالب پیشنهادی خود را برای ما ارسال کنند تا با نام خودشان به دید

همگان در آید.

مطالب برگزیده همراه سایه در صفحه اصلی سایه به نمایش گذاشته می شود

افرادی که مطالب ارسالی شان به قلم خود به رشته تحریر در آمده باشد در اولویت تایید و

چاپ نوشته خود می باشند و از امتیاز ویژه ای جهت ثبت در صفحه اصلی سایه

برخوردارند

طبیعی است که از انتشار پست های ضعیف که عاری از بار فرهنگی خاصی می باشند و

تک جملات کوتاه که مخصوص محافل فیس بوکی و دیگر شبکه های اجتماعی

است خودداری می شود

 

همراه سایه از هم اکنون در انتظار مطالب ارسالی شما می باشد

www.hamrahsayeh.loxblog.com

 

 

نويسنده: مجتبی خلوتی تاريخ: شنبه 13 خرداد 1391برچسب:همراه,سایه,علمی,فرهنگی,هنری,مخاطب, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

خودمونی

 

 

 بین خودمون باشه ولی این نقاشی اولی جزوه ماشین 1 که دارم میخونم

دومی هم میخواستم الکترونیک بخونم که یه کم خوندم بعدش این شد حال و وضعم..............

بعد هی میگند چرا این ترم افت کردی؟؟؟؟؟؟

 

 

 

 

 

دوستان عزیز انتقادی داشتید بگید که من توی نقاشی بعدیم جبران کنم.

 


نويسنده: بهنام تیموری تاريخ: شنبه 13 خرداد 1391برچسب:نقاشی, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

پاسخ تکالیف سری 4 و 5 الکترونیک1-استاد شانه+صورت سؤالات

بسم هو الرفیق

پاسخ تمرینات سری چهارم و پنجم الکترونیک1 استاد شانه به همراه صورت سؤالات.

با سپاس فراوان از استاد شانه که این لطف را به گروه سایه کردند و اجازه دادن تا این مهم انجام شود.

http://uplod.ir/i1r301ql2sfs/elec1-4_5.rar.htm

نويسنده: علی صدیقین تاريخ: پنج شنبه 11 خرداد 1391برچسب:پاسخ,تمرین,الکترونیک1,استاد,شانه,سری4,سری5, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

Amateur art.3

نقاشی آماتور شماره 3

مکان: دنشکده برق دانشگاه آزاد نجف آباد. کلاس 302

زمان :سه شنبه  91.3.9.......ساعت 10.23 دقیقه

نکات:  چیزی که مشاهده میکنید خورشید تو آسمانه شبه ..........اون هم طناب هست توی دست Timoo

فقط با کمال شرمساری باید بگم که بدلیل این که سرم خیلی شلوغ بود این هفته یه کم سریع نقاشی را کشیدم. که باعث شد Timooدر عکس سوم: کج بایستد و پرتگاه جلوی عکس 1 مقداری  بد به تصویر کشیده شود و ......لطفا به بزرگی خدتون ببخشید

و درسته که  نقاشی قشنگ نمیکشم ولی باید توجه کرد که من نقاش حرفه ای نیستم و این مجموعه تازه شروع کاره منه.

و شاید با این مجموعه علاقه ی منم به نقاشی زیاد تر بشه و نقاشی را دنبال کنم و  برم تو سبک های دیگه هم نقاشی کنم شاید هم اصلا دیگه نقاشی نکشم .

یه نکته ی کوچیک اینکه: در عکس از کنار طناب در دست تیمو کشیده نشده و دلیل داره و کسی هم فکر نکنه که یادم رفته یا نقاشی از یه زاویه دیگه است یا اینکه طناب سفید و نامرئیه و از  این طرف دیده نمیشه دلیل داره. 

نويسنده: بهنام تیموری تاريخ: سه شنبه 9 خرداد 1391برچسب:نقاشی, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

گزارش کامل مراسم اهدای جوایز: شصت و پنجمين فستيوال كن با اعلام برگزيدگان به پايان رسيد

شصت و پنجمین جشنواره‌ی بین‌المللی فیلم کن وز گذشته به کار خود پایان داد و هیئت داوران این جشنواره به ریاست نانی مورتی برگزیدگان خود را معرفی کرد. دریافت دومین نخل طلا توسط میشائیل هانکه تنها به فاصله‌ی سه سال پس از "روبان سفید" و کسب سومین جایزه از کن توسط کن لوچ فیلمساز انگلیسی ، از نکات قابل توجه جشنواره‌ی امسال به شمار می‌رود.

علاوه بر انتخاب‌های هیئت داوران، حاشیه‌های مراسم اختتامیه و واکنش‌های برندگان کن 2012 هم جذابیت‌های خاص خودش را داشت. برای مثال می‌توان به حضور لیلا حاتمی بازیگر مشهور سینمای ایران در کنار دیگر چهره‌های سرشناس سینمای جهان هم‌چون الک بالدوین، اودری توتو، کایلی مینو و آدرین برادی برای اهدای جوایز امسال اشاره کرد. در ادامه می‌توانید صحبت‌های برندگان اصلی فستیوال کن امسال، پس از دریافت جوایز را در «سایه» بخوانید.

کریستین مونگیو فیلمساز رومانیایی که پیش از این برای فیلم "چهار ماه و سه هفته و سه روز"  نخل طلای کن را دریافت  کرده بود، جایزه بهترین فیلمنامه کن 2012 را هم برای فیلم " آنسوی تپه‌ها" به خود اختصاص داد. جایزه بهترین فیلمنامه را ناستاسیا کینسکی (بازیگر تس ساخته مشهور رومن پولانسکی) به مونگیو اهدا کرد. مونگیو پس از دریافت جایزه در صحبت‌های خود به واقعیت‌های نشان داده شده در فیلمش اشاره کرد:« فوق‌العاده است که اینجا کنار هم باشیم، اما نباید اجازه بدهیم که این داستان حقیقی که برگرفته از رویدادهای واقعی و زندگی مردم زجر کشیده‌است، فراموش شود. اگر ما نمی‌توانیم گذشته را بازسازی کنیم، می‌توانیم به آینده امیدوار باشیم.»

 

برای اهدای جایزه بهترین بازیگر زن جشنواره کن هم الک بالدوین، بازیگر مشهور سینما و تلویزیون آمریکا به روی صحنه آمد و کریستینا فلوتور و کوزمینا استراتان بازیگران "آنسوی تپه‌ها" را به‌عنوان برگزیدگان امسال معرفی کرد. فلوتور پس از دریافت جایزه از تمام کسانی که در ساخت این فیلم پرشور سهیم بوده‌اند و مونگیو برای کارگردانی استادانه‌اش تشکر کرد.

 

جایزه بهترین بازیگر مرد را هم مدس میکلسن دانمارکی دریافت کرد که به خاطر حضورش در پروژه‌های هالیوودی چهره‌ای آشنا برای علاقه‌مندان سینما است. میکلسن جایزه خود را برای حضور در فیلم " شکار" ساخته‌ی توماس وینتربرگ از دستان گونگ لی ستاره‌ی سینمای آسیای شرقی دریافت کرد و ضمن تشکر از هیئت داوران، درباره اهمیت این جایزه صحبت کرد: « دوست دارم تا این جایزه را با تمام کسانی تقسیم کنم که سینما را دوست دارند و دور یا نزدیک در ساخت این فیلم همکاری کرده‌اند. همچنین آرزو داشتم که کاش می‌شد جایزه‌ام را توماس وینتربرگ تقسیم کنم. از تو برای آن که ما را به این عالم عشق دعوت کردی ممنونم.»

 

جایزه بهترین کارگردانی کن امسال هم توسط تیم راث و لیلا بختی بازیگر الجزایری به کارلوس ریگاردز کارگردان مکزیکی فیلم " روشنایی بعد از تاریکی" اهدا شد. ریگاردز که پیش از این نیز در سال 2007 با فیلم "نور خاموش" در کن حضوری موفق داشته، پس از دریافت این جایزه  گفت : « باید از جشنواره‌ای که به این فیلم باور داشته و از داوران آزاده‌ای که این فیلم را تقدیر کرده‌اند، تشکر کنم. باید از رسانه‌ها و مخاطبین هم ممنون باشم که همچنان من را چوبکاری می‌کنند.»

 

کن لوچ هم برای فیلم "سهم فرشتگان" جایزه ویژه هیئت داوران شصت و پنجمین جشنواره کن را دریافت کرد. لوچ پس گرفتن جایزه خود از دستان لورا مورانته بازیگر ایتالیایی و پاتریک برل فرانسوی، چنین گفت: « از فستیوال و هیئت ژوری که خیلی مهربانند تشکر می‌کنم. از  مهمان نوازی شما در کن که مثل همیشه گرم بود سپاسگزارم. می‌خواهم بگویم کن بیانگر آن است که سینما فقط سرگرمی نیست، بلکه نشان می‌دهد ما چه هستیم. همچنین می‌خواهم همبستگی خودمان را با تمام کسانی که در مقابل ریاضت اقتصادی ایستادگی می‌کنند، نشان دهیم.»

 

لیلا حاتمی هم برای اهدای جایزه بزرگ فستیوال کن که بعد از نخل طلا مهم‌ترین جایزه جشنواره به حساب می‌آید، روی صحنه آمد. متئو گارونه کارگردان ایتالیایی که پیش از این فیلم موفق "گومورا" را ساخته‌است، جایزه بزرگ کن را برای فیلم "واقعیت" به خود اختصاص داد. گارونه پس از دریافت جایزه گفت: « تشکر از فستیوال، تشکر از بازیگران، تشکر از پروداکشن. چائو!»

 

در نهایت  ادری توتو و آدرین برودی برای اهدای نخل طلای کن امسال به میشائیل هانکه برای فیلم "عشق" بر روی صحنه آمدند. هانکه فیلمساز بزرگ اتریشی پس از دریافت دومین نخل طلای خود اعلام کرد که: « خیلی خوشحالم که با بازیگرانم بر روی این صحنه هستم، چون این باعث می‌شود که کمتر خجالت بکشم. از تمام اعضای هیئت داوران و تیری فرمو تشکر می‌کنم که فرصت حضور این فیلم را در اینجا فراهم کرد. از تمام کسانی که در ساخت این فیلم به من کمک کردند، ممنونم. از همسرم ممنونم  که در تمام این سال‌ها پشتیبان من بوده. این فیلم ترسیمگر بخشی از قولی است که ما به یکدیگر داده‌ایم. یک تشکر بزرگ هم به دو بازیگرم بدهکارم که جوهر اصلی این فیلم اند.»

 

 

شصت و پنجمین جشنواره کن در حالی به کار خود پایان داد که اکثر منتقدان فیلم‌های امسال کن را آثاری متوسط و پایین‌تر از حد انتظار ارزیابی کرده‌اند.

نويسنده: مجتبی خلوتی تاريخ: سه شنبه 8 خرداد 1391برچسب:فستيوال,كن,برگزيدگان,نخل,طلا,میشائیل,هانکه,حاشیه‌,مراسم,اختتامیه,لیلا,حاتمی,فیلم, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

حل تکالیف سری 11 ماشین 1-استاد:دکتر امینی

حل تکالیف سری 11 ماشین 1 استاد امینی:

با تشکر فراوان از علی شایگان عزیز که ما را در مهم یاری کرد...

uplod.ir/i59f1sm58gum/m1-11.rar.htm

نويسنده: علی صدیقین تاريخ: دو شنبه 8 خرداد 1391برچسب:حل,تکالیف,11,ماشین الکتریکی,استاد,امینی, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

شیخ و مریدانش(1)

در صده چهاردهم خورشیدی شیخی بود بس به غایت تمام و کمال و ریشی انبوه و سپید که از انبوهی بسان علفزار بودی و از سپیدی بسان ماست و شیخ ما در سیر سلوک به تمام و کمال رسیدی و در قصه شمع و پروانه خود پروانه ای پرسوخته بودی و حال شمع شدی و مریدانش چون پروانه دور او گردندی و هر دم از هر طرفی لبی آید و دستش را لیسیدی و پای را از هر سوی کشیدی و از آن خود کردی و البسه شیخ که مدام تکه و پاره بودی که هرکس خواهد از برای خود و تبرک تکه ای یادگاری بِبُردی و هر دم بو کنندی تا بوی عرق شیخ هر لحظه در سوراخی های دماغ بپیچی و حال به حال شوی و هوش از سر برفتی.

و در یک کلامی شیخی بود به غایت و مریدانی که از شدت عشق به شیخ دیوانه وار به گرد او چرخندی.

این بود شمایی از شیخ و مریدانش و در فصول آینده خواهد عرض شدندی از روایاتی بس به غایت آموزنده و عبرت بگیرندی و قصصی به نهایت عجیب و غریبی....

نويسنده: علی صدیقین تاريخ: یک شنبه 7 خرداد 1391برچسب:شیخ,سیر,مرید,لب,دست, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

بدون شرح...

نمیدونم و نفهمیدم از کجا شروع شد،همه چیز یهویی شد و ناگهانی ولی هرچیزی و هرطوری که شد خیلی لحظات زیبا و خوبی هست.آدم یه احساسی توی قلبش داره یه احساس که هر روز و هرروز تازه و تازه تر میشه و دودش غلیظ و غلیظ تر میشود و بیشتر و بیشتر چشم رو میسوزونه...

نفهمیدم که چی شد  که من شدم سردبیر و مدیر(کاملاً مثلاً) وبلاگ سایه ولی هرچی که بود این رو میدونم این انتخاب نه از روی لیاقت و صلاحیت بود این انتخاب نه از روی لیاقت و برتری بود بلکه صرفاً به دلیل کمبود یک بیکار تمام وقت و یک خدمتگذار الاف(مشهور به الاف المومنین) به بنده کمترین پیشنهاد داده شد و من هم که از خدا خواسته و از در هوا قاپیدم و ازآن خود کردم و من شدم مثلاً سردبیری و برای خود کسی شدم وگرنه من همان خاکم که بودم و هیچ نیستم جز لافی سخن...

از چند وقت پیش یک سری مشکلات فنی در وبلاگ سایه بوجود آمد و باعث شد که یک سری از پست ها و مطالب خوب و مفید دوستمان جناب آقای مصورالدانشکده بهنام تیموری متخلص به تیمو از دست برود و بعد از تلاش های فراوان توانسته شد به لطف و یاری خداوند تنها دو پست ایشان را از حذف شدن نجات دهیم که الآن در صفحه مربوطه به ایشان هست.

پس با توجه به مسؤلیت خویش بران شدم تا طی دو بیانیه  هم به عموم مخاطبان فهیم سایه ای و سایه دوستان عزیز این مهم را رسانم و هم از ایشان-جناب مصورالدانشکده-مراتب عذرخواهی و پوزش طلبی را به جای آورم

متن بیانیه شماره 1به شرح زیر میباشد...

بسم الله الرحمن الرحیم

جناب آقای تیموری از این که شما را در عرصه فرهنگ و هنر چنان درخشان دیدیم و باعث خرسندی و خوشحالی ملت فهیم سایه شده اید از شما تشکر میکنم و از خداوند منان برای شما طلب توفیق در تمامی زمینه ها مسألت داریم

سید علی صدیقین

1391/3/6

اصلاحیه:بنده سید نیستم و فقط به خاطر جو نوشتم.

 

متن بیانیه شماره 2:

بسم هو الرفیق

به تمامی مخاطبان سایه بعد از عرض سلام و سپاس برای لطفشان که شامل این گروه نوپا شده است به اطلاع می رسانم که به دلیل پاره ای از مشکلات فنی تعدادی از پست های جناب آقای تیموری عزیز از دست رفته است و فقط دو نقاشی ایشان در دست رس است و علاقه مندان به ایشان میتوانند با وارد شدن به صفحه ایشان از این دو نقاشی زیبا دیدن فرمایند و نظر لطف خواهند داشت که نظری هم گذارند.

 

متن تکذیبه تازه صادر شده:

بسم هو البصیر

پیرو شایعات جدید که در گوشه و کنار این مرز و بوم پیچیده مبنی بر این که مشکلات فنی در گروه سایه به وجود آمده است

و تعدادی از مطالب از کف برفته؛

لازم دیدیم تا مسائل را با مردم فهیم سایه درمیان گذاریم که هیچ مشکلی نبوده و این تنها و تنها خبرهای کذب بنگاه های شایعه پراکنی دُوَل متخاصمی چون آن روباه بدکار و خبیث و آن فرزند نامبارکش آمریکا و آن طوله زشتش اشغالگر کشور برادرمان فلسطین است و هیچ مشکلی نبوده و نخواهد بود.و تمامی این سخنان و اخبارها شایعاتی بیش نبوده که انشاءالله به زودی زود شایعه پراکنان را به جزای اعمال میرسانیم.

 

 

 

نويسنده: علی صدیقین تاريخ: شنبه 6 خرداد 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

Amateur art.2

 نقاشی آماتور شماره 2

مکان : کلاس 205 دانشکده برق دانشگاه نجف آباد

زمان : دوشنبه 91.3.1 ساعت : 14_14.30

باز هم من بیکار شدم!!!

نويسنده: بهنام تیموری تاريخ: شنبه 2 خرداد 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

پاسخ تکالیف فصل ششم محاسبات عددی

پاسخ تکالیف فصل ششم محاسبات عددی استاد نگارچی

پاسخ تکالیف را از لینک زیر دانلود کنید :

 

uplod.ir/9wey3yvnkvdv/saayeh-mohasebat-5.zip.htm

 

نظر یادتون نره

اگر پاسخ بقیه فصل ها را نیز خواستید در نظرات با ما در میان بگذارید

نويسنده: مجتبی خلوتی تاريخ: شنبه 6 خرداد 1391برچسب:پاسخ,تکالیف,saayeh,فصل ششم,فصل,ششم,محاسبات,عددی,محاسبات عددی,نگارچی, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

ارزشیابی(خاطره گویی) کلاس های این ترم....این قسمت مدار منطقی...

وقتی که اسم مدار منطقی می یاد قبل از اومدن صفر ویک اسم یک کسی توی ذهنم حک میشه...اصلا از بس که گفتیم و شنیدیم و ترسیدیم که ...

 

به طور اتفاقی گروه سایه در اکتشافی نو این طرح و نقاشی را از استاد قاضی زاده در کلاس 105 صندلی های ردیف آخر پیدا کرد.

 

 

بخوانید در ادامه مطلب...


ادامه مطلب
نويسنده: علی صدیقین تاريخ: جمعه 5 خرداد 1391برچسب:ارزشیابی,خاطره,استاد,مدار,منطقی,قاضی زاده,همایون,, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

منتشر کن یا نیست شو

 

منتشر کن یا نیست شو

پرستو قربانی

 


 

 

راه میانه‌ای در کار نیست یا چیزی برای گفتن و منتشر کردن داشته باش (هر چه که می‌خواهد باشد)، یا بدون تعارف، نیست شو!

 

 

 

 

یکی از پدیده‌هایی که در محیط آکادمی و در میان محققان و پژوهشگران مرسوم است، انتشار مداوم اثر، برای ترفیع یا حفط جایگاه‌شان است: منتشر کن یا محو شو! در حقیقت بحث بر سر رقابت برای تصدی موقعیت در آکادمی است که محققان را وادار به انتشار همیشه‌ی آثارشان می‌کند.
من می‌خواهم این پدیده را در شبکه‌ی اجتماعی مجازی فیسبوک پی بگیرم. آنچه آشکار است این است که درصد زیادی از فعالیت افراد در فیسبوک مربوط به اشتراک گذاشتن پیوند‌هایی است که در طول روز با آن‌ها برخورد می‌کنند. رفتار رایج در مواجهه با این پیوند‌ها فشردن دکمه‌ی لایک و در اکثر مواقع به اشتراک گذاشتن آن است. اما چرا این پدیده که ظاهراً مختص محیط آکادمیک است به این فضا منتقل شده؟ تفاوت آن‌ها در چیست؟

به نظر می‌رسد جامعه‌ی فیسبوکی تا حدودی نظیر همانی باشد که ما به واقع در آن زیست می‌کنیم. در فیسبوک، دایره‌ی دوستی چندان محدود نیست. معمولاً هرکس که یکی دوبار با او سلام و علیک داشته باشی، در این حلقه جا دارد. این پست به خوبی این پدیده را نشان می‌دهد به اشتراک گذاشتن یک پیوند می‌تواند به چند معنا باشد: یکی اینکه آنقدر از دیدن آن لذت برده‌ای یا آنقدر اهمیت داشته است که لازم دیدی دیگران (به معنای دقیق کلمه) را نیز محفوظ کنی؛ یکی اینکه علاقه داشتی دوستان نزدیکت را مخاطب قرار دهی و چندان به افراد دیگر در لیست دوستانت فکر نکرده‌ای؛ و دیگر اینکه به طور ناخودآگاه یا (اغلب) خودآگاه قصد داری میزان اعتبار اجتماعی خود را افزایش دهی. دقیقاً از همین حیث سوم بود که جامعه‌ی واقعی را با فیسبوک مجازی مشابه دانستم. ما رفتار‌هایی از این دست را با فرمی متفاوت در محیط‌های عمومی مثل اتوبوس و مترو، سینما (پیش از شروع فیلم)، آرایشگاه (معمولاًزنانه) و غیره به وفور می‌بینیم.
تحلیل خود را محدود می‌کنم به مورد سوم. در چنین محیطی، رقابت زیادی بر سر به اشتراک گذاشتن پیوند‌های تازه و نو (فارغ از محتوا) وجود دارد.

افراد، در صفحه‌های مختلف عضو می‌شوند و روزانه کسری از زمان خود را به گذران وقت در این صفحات صرف می‌کنند تا پیوندی داغ و تازه پیدا کنند. در این میان افرادی هم هستند که به هر دلیل مایل به اشتراک گذاشتن چیزی نیستند. اما این افراد معمولاً چندان به چشم نمی‌آیند. درست همین افراد مصداق جمله‌ی «منتشر کن یا محو شو» هستند. در فیس بوک اگر حرفی برای گفتن نداشته باشی، از میدان به در می‌شوی. تنها، فردی هستی نامرئی که هیچ کس او را نمی‌بیند. اگر می‌خواهی در این محیط دوام بیاوری و اعتبار اجتماعی کسب کنی باید هر از گاهی لینکی به اشتراک بگذاری!

پس راه میانه‌ای در کار نیست یا چیزی برای گفتن و منتشر کردن داشته باش (هر چه که می‌خواهد باشد)، یا بدون تعارف، نیست شو!

 

نويسنده: مجتبی خلوتی تاريخ: پنج شنبه 4 خرداد 1391برچسب:منتشر,کن,نیست شو,شبکه‌ی,اجتماعی,مجازی,فیسبوک,محو شو, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

پاسخ تکالیف سری پنجم الکترونیک 1 استاد شانه

پاسخ تکالیف سری پنجم الکترونیک 1 استاد شانه

 

امیدوارم لذت ببرید و نظر از یادتان نرود

در صورتی که احساس کردید پاسخ سوالی مشکل دارد با ما در میان بگذارید .

 

 

 

 

پاسخ تکالیف سری پنجم الکترونیک 1 استاد شانه را از لینک زیر دانلود کنید :

 

uplod.ir/nbth43wb0k3o/saayeh-elec1-j-s5.zip.htm  

 

 

نويسنده: مجتبی خلوتی تاريخ: پنج شنبه 4 خرداد 1391برچسب:پاسخ,تکالیف,سری,پنجم,الکترونیک 1,استاد,شانه,دانلود, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

پانزدهمین کنفرانس دانشجوئی مهندسی برق ایران

بدین وسیله به اطلاع می رساند، سازمان علمی دانشجویی مهندسی برق کشور با استعانت از درگاه خداوند منان پانزدهمین کنفرانس دانشجویی مهندسی برق ایران را در روزهای 7 الی 9 شهریور 1391 به میزبانی دانشگاه کاشان و با پشتیبانی پژوهشکده دانشجوئی دانشگاه کاشان برگزار خواهد نمود. واضح است این کنفرانس به واسطه ارائه جدیدترین مقالات، برپائی کارگاه‌های آموزشی، نشست‌های تخصصی و نمایشگاه های جانبی، مجمعی مناسب جهت بحث و تبادل نظر در زمینه های مهندسي برق، قدرت، الكترونيك، كنترل، مخابرات، كامپيوتر، فناوري اطلاعات، مهندسي پزشكي و انرژی های نو خواهد بود. لذا، کمیته برگزاری کنفرانس از کلیه علاقمندان دعوت به عمل می آورد یافته های خود را حداکثر تا تاریخ 1391/4/1 از طریق سایت کنفرانس به آدرس www.iscee.ir ارسال نمایند.

 
پانزدهمین کنفرانس دانشجوئی مهندسی برق ایران

 

نويسنده: علی صدیقین تاريخ: پنج شنبه 4 خرداد 1391برچسب:برق,کنفرانی,دانسجویی, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

ارزشیابی(خاطره گویی) کلاس های این ترم....این قسمت الکترونیک1...

دو سه روز پیش که بعد از مدت ها سری به پروفایل دانشجوییم زدم متوجه یه پیام شدم یه نامه،نامه ای که فقط در اواخر هر ترم سر و کله اش پیدا میشه و تن و بدن آدم رو میلرزونه که ای بابا ترم تموم شد...داره کم کم بوی امتحانات پایان ترم میاد.سریع رفتم توی قسمت ارزشیابی اساتیدمون که این ترم باهاشون داشتیم تا با سنگ محک خودم عیارشون رو به آموزش دانشگاه اعلام کنم.

اول خواستم که نمره های خوبی ندم و به قول خودمون حال استاد ها رو بگیرم.پس چشمهام رو بستم و یاد آوردم اتفاقاتی که توی این ترم افتاد سر کلاس ها...استاد ها رو...بچه ها و همکلاسی ها...حراست(تازه فهمیدم که تو دانشکده به محمود حراست شهرتی دیرینه دارد)...خدمه دانشکده...و همه و همه پیش چشم ها اوومدند...

اصل مطلب در ادامه...


ادامه مطلب
نويسنده: علی صدیقین تاريخ: پنج شنبه 3 خرداد 1391برچسب:برق,ارزشیابی,خاطره,الک, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

تکلیف سری پنجم استاد شانه به درخواست دوستان

حل ........ به زودی .......

 


tnu.site11.com/photos/c64504cc249b.jpg

http://tnu.site11.com/photos/9b09198d4248.jpg

http://tnu.site11.com/photos/74231193c4e4.jpg

http://tnu.site11.com/photos/c40b7120e777.jpg

نويسنده: تاريخ: چهار شنبه 3 خرداد 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

نقد آثار timoo - هنرمندی که در سایه کشف شد

 

این نقاشی ها به دست هنرمندی بی ادعا و تقریبا خود آموخته رسم شده که حتی به خواب هم نمی دید که چه آوازه بلندی انتظارش را می کشد. در این نقاشی ها، رسالتی که نقاش در خود احساس کرده، تلاشها و کامیابیها، تنهایی غمبار و آرزوی داشتن همنشینی همدل به خوبی محسوس است و می توان دریافت که  timooدر چه فضای سنگین و فشار آوری جان مایه خویش را در کار نهاده است.
 
در وهله‌ی اول به نظر می‌رسد نقاشی‌های  timoo چیزی به جز آدمکهای پوشالی نیستند. خلأی گمراه‌کننده و سکوتی پر معنا که در تمام نقاشی‌های وی تکثیر می‌شود. timoo از هیچ‌چیز نقاشی نمی‌کند. نه فیگوری، نه منظره‌ای، نه طرحی برای نشان دادن. timoo از خودِ ماهیت نقاشی، نقاشی می‌کند. نقاشی‌های ساده، و ساکنِ timoo استعاره‌ای از هیچ نبودن، هیچ نگفتن و یافتن ضرورتی برای بیان کردن است. با دیدن هیچی و سفیدی دهشت‌آور نقاشی‌های timoo دچار این هراس می‌شویم که شاید مفاهیم بسیاری در پشت این سادگی ساکن نهفته است
 
timoo در اینجا به دنبال هماهنگی طبیعت نمی گردد یا آن را تجزیه نمی کند، بلکه با افکندن منظره ای صد در دصد شخصی بر عرصه طبیعت، آن را دگرگون می کند.
 
timoo نقاشی است غریزی، مبتنی بر احساس ناب، او با دریافتش و حسش به سراغ نقاشی می رود. او در نقاشی تحلیلی ارائه نمی دهد و صرفا با سادگی و یکدستی خود شکوهی به اشیاء داده است  
 
timoo در زندگی خود به گونه ای به آسمان، آن هم آسمان شب، علاقه مند است.
 
آسمان در شب با ستارگانی فروزان و هلال درخشان ماه، پس‌زمینه رویاگونهٔ آثار او را تشکیل می‌دهند.
 
اگرچه در توصیف عناصر اثر به وضوح اغراق شده‌است اما به سادگی می‌توان با آنها عجین شد. این آسمان چشم بیننده را روی تابلو در تعقیب خطوط خمیده‌اش به حرکت در می‌آورد و دیدی نقطه به نقطه با ستارگان به وجود می‌آورد
 
timoo خواهان آن است که نقاشی هایش بیانگر احساسش باشند، و اگر کج و معوج کردن شکل ها به هدفش کمک  کند، از آن ابایی ندارد    
او به جای شبیه سازی مو به مو از آنچه در برابر چشمانش می بیند، ترکیب یندی اشیا را آزادانه تر به کار می برد تا منظورش را با قدرت هرچه تمام تر بیان کند
در این آثار، شیوه فوق بیشتر معرف استادی فوق العاده نقاش، ادراک سریع و توان جادویی اش در تجسم یک رویت خیال انگیز است. این شیوه در timoo برای انتقال حالات روحی اش به کار آمده است
 
 timooچنان شور آفرینش دارد که نه تنها برای بازنمایی هلال ماه به تسخیر در آمده بلکه برای به تصویر درآوردن اشیای ساده و معمولی و دم دستی در خود شوقی وافر احساس می کند، اشیایی که هیچ کس خود را درخور به تصویر درآوردنشان نیافته بود.
 
Timoo در انزوای خود خواسته خویش در دانشکده همه اندیشه ها و امیدهایش را با کمترین امکانات ممکن تجسم بخشیده و به معرض نمایش گذاشته است
 
timoo در این آثارش اشخاص اصلی را در بخش جلو و نزدیک تابلو رسم کرده و از طبیعت به عنوان تنها چشم اندازی از تابلو ترسیم کرده که افراد در آن به گشت و گذار ساده می پردازند؛ بدون گم شدن و رها شده درون طبیعت بکر و متوحش.
 
نقاشی های او با عنوانAmateur Art  باور نکردنی است! اثری است که از شور رمانتیست ها لبریز است.
 
خلاصه بگویم، نگاه کردن به این آثارش موجب استراحت فکر و بیشتر از آن، آسودگی خیال می گردد.
نويسنده: مجتبی خلوتی تاريخ: چهار شنبه 3 خرداد 1391برچسب:نقد,آثار,timoo,هنرمند,سایه,کشف,نقاشی,آدمک,آسمان,شب,, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

آرزوهایی که حرام شدند!

آرزوهایی که حرام شدند!

شل سیلور استاین

 

جادوگری که روی درخت انجیر زندگی میکند

به لستر گفت: یه آرزو کن تا برآورده کنم

لستر هم با زرنگی آرزو کرد

دو تا آرزوی دیگر هم داشته باشد

بعد با هر کدام از این سه آرزو

سه آرزوی دیگر آرزو کرد

آرزوهایش شد نه آرزو با سه آرزوی قبلی

بعد با هر کدام از این دوازده آرزو

سه آرزوی دیگر خواست

که تعداد آرزوهایش رسید به ۴۶ یا ۵۲ یا...

به هر حال از هر آرزویش استفاده کرد

برای خواستن یه آرزوی دیگر

تا وقتی که تعداد آرزوهایش رسید به...

۵میلیارد و هفت میلیون و۱۸هزار و۳۴آرزو

بعد آرزو هایش را پهن کرد روی زمین

و شروع کرد به کف زدن و رقصیدن

جست و خیز کردن و آواز خواندن

و آرزو کردن برای داشتن آرزوهای بیشتر

بیشتر و بیشتر

در حالی که دیگران میخندیدند و گریه میکردند

عشق می ورزیدند و محبت میکردند

لستر وسط آرزوهایش نشست

آنها را روی هم ریخت تا شد مثل یک تپه طلا

و نشست به شمردنشان تا ......

پیر شد

و بعد یک شب او را پیدا کردند در حالی که مرده بود

و آرزوهایش دور و برش تلنبار شده بودند

آرزوهایش را شمردند

حتی یکی از آنها هم گم نشده بود

همشان نو بودند و برق میزدند

بفرمائید چند تا بردارید

به یاد لستر هم باشید

که در دنیای سیب ها و بوسه ها و کفش ها

همه آرزوهایش را با خواستن آرزوهای بیشتر حرام کرد!!!

نويسنده: مجتبی خلوتی تاريخ: چهار شنبه 3 خرداد 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

دوباره...

دوباره...

دوباره باز این دلم پرید جای دیگری...

دوباره فکر و ذهن من رسید جای دیگری ...

دوباره این حدیث حاضر و غیاب در دلم

تنم حضور و این دلم غیاب جای دیگری...

دوباره دست من رود اشاره کتابها...

کتاب عشق واکند دوباره جای دیگری...

دوباره حمدی و ثنا کنم برای حافظا

دوباره یک تفألی دوباره شور دیگری...

دوباره باز آمدست غزل غزل به پیش من

که ای تو صاحب نیاز دوباره صبر دیگری...

دوباره یک غزل فقط دوباره یک حدیث صبر

که یوسفت بیاید و نیاز صبر دیگری...

که ای تو پیر و ای نبی بشین به انتظار و دل

ببایدش در این امید که حال وقت دیگری...

دوباره این امید او که لانه پر از غمت

پراز خروش میشود اگر به صبر دیگری...

دوباره با دیدن همان دوبیت اولی

دلم گریست بازهم دوباره اشک دیگری...

کتاب را دوباره من ببندم و رها کنم

که ای تو حافظا بیار دوباره شعر دیگری...

ولی دوباره باز هم بیاید آن غزل همی

که ای تو یعقوب نبی،نیاز صبر دیگری...

دوباره خسته میشوم از این یه روزمرگی

دوباره اشک و آه دل دوباره سوز دیگری...

دوباره این دو روز من شبیه هم،نه یکی

من از نیاز خسته ام دوباره راه دیگری...

مسافرا چرا دگر تلاش سرنمیبری

امید در دلت ببار دوباره شوق دیگری...

ولی فسوس که این سفر به منتهی نمیرسد

اگر مسافر رهش دوباره شرّ دیگری...

 

شاعر:مسافر

نويسنده: علی صدیقین تاريخ: چهار شنبه 3 خرداد 1391برچسب:شعر, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

طنز در ترجمه ها / از شيرين كاري هاي مترجمان ادبي / ناصر نيرمحمدي

طنز در ترجمه ها

ناصر نيرمحمدي

 

آقاي بي گناهي كه منحرف شد :  اخيرا كتابي خواندم از نويسنده اي به نام توماس مان، اهل آلمان كه گويا قريب 60 سال پيش يكبار جايزه ادبي نوبل هم گرفته است. شما اگر مختصري اهل ادبيات هستيد و هنوز جايزه اي چيزي نگرفته ايد، سعي كنيد اين كتاب را كه آثار برگزيده اوست تا هر كجا كه توانستيد بخوانيد تا به من حق بدهيد كه بگويم اين جايزه ادبي نوبل هم يك جور دكاني است مثل دكانهاي ديگر.
   كتاب مجموعه شش داستان است. اولينش «گنجه» نام دارد كه از همان شروع كار «قطار سريع‌السير برلين ـ رم وارد ايستگاه اتوبوس مي شود.» علتش هم اين است كه اگر مترجمي، كسي مواظب اين جور قطارها نباشد فوري مي روند وارد ايستگاه اتوبوس مي شوند! 
  قطار كه تاوقف مي كند مي بينيم «در يكي از اطاقهاي درجه اول قطار ... مسافري از جاي خود بلند شد. او بيدار شده بود». آلمانيها اينجوري اند. كاريشان نمي شود كرد هميشه اول از جاي خود بلند مي شوند تا بعد سر فرصت بيدار شوند...
   مسافر كه بيدار شد «كيف چرمي و قرمز خود را كه كمربندهاي آن به يك پتوي مشبك ...بسته شده بود. به دست گرفت.» اين كيفهاي چرمي اگر قرمز باشند. البته كمربند دارند اما كمربند ساعت و كمربند پوتسن و اينجور چيزها با رنگ خاصي ملازمه ندارند. حالا اگر بپرسيد آن پتو چرا مشبك است و پتوي مشبك براي چه كاري خوب است. جوابش اين است كه پتوي مشبك گرچه به خوبي و گرمي پتوهاي چهارخانه يا پيچازي نيست اما به هر صورت براي هواي گرم تابستان كه خوب است. تا زمستان هم مي شود شبكه هايش را وصله انداخت كه خودش سرگرمي سالمي است. تا آن يكي تابستان هم خدا بزرگ است. مقصودم اين است كه پتو را مي شود يك كاريش كرد اما در قصه بعدي خانم زيباي جواني هست كه «لباس مشيك ساده اي به رنگهاي سرخ و سياه به تن دارد»!
  باري، وقتي رفيقمان از قطار پياده مي شود...از سر ناچاري «در يكي از خيابانهاي عريض حومه شهر كه مملو از درختان و خانه ها بود به طرف دست راست منحرف شد...»
به همين سادگي و قشنگي! حالا هي شما بگوييد كه از نظر علمي چنين و چنان است و هرگونه انحرافي معلول يك رشته عوامل و انگيزه هاي اجتماعي و فلان و بيسار است...
   اما قضيه آن خياباني كه مملو از درختان و خانه ها بود. اين خيابان را كه خيلي هم بزرگ و معروف است، در زمان جنگ اصلا به همين منظور ساخته اند. يعني هر چه درخت و خانه بيكاره و زيادي اين ور و آن ور پيدا مي شو د مرتب جمع مي كنند مي ريزند آنجا.
  بعد از اينكه آقاي مسافر خوب منحرف شد «از سه يا چهار كوچه عبور كرد و سرانجام جلوي يك در چوبي ايستاد» روي در پلاكي نصب بود كه روي آن نوشته بودند «در طبقه سوم اين خانه اتاق اجاره داده مي شود. او گفت: اي بابا؟!
    خوشبختانه مسافر اتاقها را مي پسندد و اجاره مي كند. در يكي از این اتاقها گنجه بزرگی را خيلي خوب در  مشکلات دیوار جا داده بودند. من هیچ نمي دانم چه كلكي زده بودند تا توانسته بودند يك گنجه بزرگ را در مشکلات دیوار (كه جاي كوچك غرقه مانندي است براي قرار دادن چراغ) جا بدهند.
همين قدر مي دانم كه كار صاحبخانه را خيلي مشکل کردند. او گنجه را مخصوصا در درگاه بين دو اطاق جا داده بود و ديواره پشتی گنجه را هم برداشته بود و جايش پرده كوبيده بود تا از اتاق ديگر يكنف ربتواند پنهاني وارد گنجه شود. به هر حال آخر شب وقتي مسافر مي خواهد لبتسهايش را در گنجه بگذارد ناگهان مي بیند كه گنجه خالي نیست و مه پيكري، موجودي مليح، يكي از بازوان نازك و لطيف خود را بالا برده و با انگشتش قلاب سقف گنجه ر اگرفته بود...»
   «از اين به بعد...هر شب زن را در گنجه خود مي يافت و به او گوش فرا مي داد. آيا او چند شب، چند روز، چند هفته يا چند ماه در اين منزل يا در اين شهر ماند؟ ذكر كردن رقمي به كسي سودی نمي رساند ..آيا كسي وجود دارد كه از يك رقم اسف انگيز مسرور شود؟ (ارقام از صفر تا حداکثر 9 اسف انگيزند و از 9 به بالا سرورانگيز) به علاوه مي دانیم كه تعداد زيادي از پزشکان به او گفتند كه مدت مديدي طول نمي كشد....»

قضيه به شدت دويدن اطريشي ها در افريقا و بقيه قضايا

«ژنرال داگلاس مك آرتور» كه يكي از فرماندهان برجسته امريكايي در جنگ جهاني دوم بود، ضمن يك كشمكش ادبي با مترجم فارسي كتاب سلطان ياران  «هدف گلوله قرار گرفت» ص 396. وي هنگام حادثه صد و بيست سال را شيرين داشت و سي و چند سال مي شد كه در جايي رؤيت نشده بود. وقتي مردم خودشان را به ژنرال رساندند بي حال و هوش كنار پياده رو افتاده و «پوست او مرده» ص 200. آنها هم فوري دست به كار شدند و پوستش را با احتياط كندند تا شايد حالش جا بيايد ...من كه خيال نمي كنم مثل اولش بشود، يعني به درد ژنرالي كه ديگر نمي خورد.
   به دنبال اين قضيه معلوم شد ضارب قبلا هم امريكايي خوش قد و قامتي را كه در محافل ادبي جهان به سلطان باران شهرت داشته و به توصيه سال بلو نويسنده كتاب، قرار بوده در رشته پزشكي درس بخواند «در يك محلول دارويي انداخته» است! ص 35 كه همانجا اقلا داروسازي بخواند. از قراري كه مي گويند محلول توي حوض داروخانه يا همچو جايي بوده است. ضارب ظاهرا در مورد مك آرتور هم همين نقشه را داشته اما ژنرال كه از خانواده بزرگ و نجيبي بوده هيچ جوري حاضر نشده لب حوض برود.
   اين گذشت  و كارها داشت به همين سادگي و سياق به قاعده پيش مي رفت كه خبر رسيد «اطريشي ها (Ostriches) درگرماي توان فرساي افريقا دارند به شدت مي دوند و پيشروي مي كنند» ص 163. اين بود كه فرانسوي ها و آلماني ها و بقيه دارو دسته معروف هم فوري تيمهاي دو ميداني خودشان را به طرف افريقا حركت دادند. آن وقت مدتي تو بدو و من بدو درگرفت و يك بيست سي ميليون نفر نفله و گم و گور شدند. شما اگر شخصا در افريقا دويده باشيد تصديق مي كنيد كه رقم تلفات چندان بالا نبوده است... اين اطريشي ها هم جدا يك چيزيشان مي شود چون تا فرصت پيدا كنند ترتيبي مي دهند كه حتما وليعهدشان كشته شود وگرنه مي روند افريقا به شدت مي دوند!
  حالا لابد خيال مي كنبد كتاب سلطان باران تمامش راجع به ترور و دوهاي ميداني و اين جور چيزهاست. البته كه اين طور نيست. دستورات بهداشتي و طبي هم دارد. مثلا شما اگر ديديد استقامت پشتيبان تعريفي ندارد، حكما عيب و ايراد از جلو است و بايد همكاري را بكنيد كه سلطان
كرد: «آرواه هايم را به شدت به يكديگر فشار داده و دندانهايم را محكم قفل كرده بودم تا استقامت پشت خود خود را تقويت نمايم، چون كه به نظر مي رسيد طاقت چنداني ندارد.» ص 200 خوشبختانه اين روش به طريقه معكوس هم نتيجه مي دهد يعني شما پشتتان را محكم قفل منيد آواره هايتان حسابي تقويت مي شود!
  لابد ديده ايد كه گاهي ناغافل به آدم حمله مي كنند. قهرمان داستان كه اين بلا به سرش آمده است شيوه ضد حمله را به ما ياد مي دهد. مي گويد در همان لحظات اول «تصميم گرفتم قبل از آنكه اوقاتم تلخ شود از وزن بدن خودم سريعا بهره گيري كنم بنابراين.... آن مرد را به زمين افكندم ...و با هر دو دست صورتش را محكم چسبيدم. به اين ترتيب جلو چشمهايش را گرفتم و نفس كشيدن برايش مشكل شد.» ص 97. كارش تمام است. فقط براي اينكه جايي را نبيند، احتياطا جلو دماغ و دهن آن مرد را محكم بچسبد.
  درباره طرز پرهيز از بوي زننده هم شرح كوتاهي در كتاب آمده است. سلطان كه بوي بد را دوست ندارد در جستجوي راهي است تا لاشه متعفني را از محل سكونت خود را دور كند. مي گويد: «بيش از آن طاقت نداشتم. از جايم برخاستم و پتويي زير چانه ام قرار دادم تا مانع تنفس بوس زننده شود.» ص 199. يادآوري مي شود كه براي چانه هاي معمولي يك دستمال معمولي كافي است. (حالا مي فهمم كه چرا معلم موسيقي ما در دبستان، هر وقت م يخواست ويلون بزند يك دستمال زير ژانه اش قرار مي داد!»
  باري، از آنجا كه شناخت بقاعده هنرمند به درك بهتر آثار او كمك مي كند، بايد بيش از خواندن بقيه ماجراهاي كتاب، با نويسنده آن كه سال بيلو است آشنا شويم.
  به حكايت پيشگفتار كتاب، «آقاي سال بيلو// دوران بلوغ خود را در شيكاگو سپري نمود... چند صباحي را در شهر پاريس اقامت گزيد و سفرهاي متعددي به ديگر نقاط اروپا نمود. آقاي سال بيلو علاوه ب رنوشتن مقاله و داستانهاي كوتاه، داستانهاي چندي به نگارش درآورده است...» ص 3. و چون قرار  آكادمي سوئد اين است كه هر سال به آقاياني كه علاوه بر نوشتن مقاله و داستانهاي كوتاه «داستانهاي چندي به نگارش درآورده باشند، جايزه نوبل بدهد، يك سال هم يكي به آقاي سال بيلو از براي اينكه آكادمي ديگر كاري ندارد به اينكه كي دوران بلوغش را كجا سپري نموده زنش كه نم يخواهد بشود! به ديگر نقاط هم كه چند صباحي سفرهاي متعدد كرده، هيچ عيب ندارد.
   اقاي ديگري كه دوران بلوغش را همان سمتها گذرانده هندرسون است. نامبرده كه نقش اول را در قصه ما به عهده دارد، آدمي است شيرين عقل و ميليونر. يعني يكي از همين آمريكايي هاي معمولي است. با دو متر قد و صد كيلو وزن. خودش مي گويد: «وقتي متولد شدم شش كيلو وزن داشتم و جا به جا كردن من كار مشكل بود.» ص 6. ناچار آنقدر «جابجا» نكردند تا شد 30 كيلو و خودش راه افتاد رفت! البته هندرسون مي توانست به جاي «جابجا كردن من» بگويد «زايمان من» اما در اين صورت شما خيال مي كرديد آقاي هندرسون احتمالا خودش زاييده است! بايد قبول كرد كه در اين قضيه عيب از زبان فارسي است نه از آقاي هندرسون.
  وقتي هندرسون حسابي بزرگ شد، رفت دنبال كار آزاد و براي خودش «يك پادشاهي خوكداني راه انداخت» ص 31 كه اتفاقا خيلي گل كرد. يعني پادشاهان سلسله اولش بقدري در بين مردم محبوبيت پيدا كردند كه همان روزهاي اول سلطنت مصرف شدند اما نمي دانم چرا سلسله دوم واداد و دنبال كار را نگرفت. هندرسون هم با استعداد و پشت كاري كه داشت رفت سراغ مختصر آب و ملكي كه از پدرش مانده بود و آن را هي توسعه داد و داد تا اينكه «وارث يك ايالت بزرگ شد. » ص 33. اين دولت امريكا هم به جاي اينكه صبح به صبح ايالات خودش را بشمرد همه اش چشمش دنبال ايالات ديگران است.
   خلاصه هندرسون ثروت هنگفتي به هم زد و دیگر كاري نداشت جز اينكه زن بگیرد و گرفت. اوایل كه تازه با همسرش آينده اش لي لي آشنا شده بود خيلي دلش مي خواست «رفتار خوشايندي» با او داشته باشد اما يك شب كه با لي لي بود مادر دختره سر رسيد و از ديدن هندرسون حسابي اوقاتش تلخ شد ولي فوري «تصميم گرفت رفتار خوشايندي داشته باشد... و لي لي را كتك بزند»! ص 18، اين بود كه هندرسون هم فكر كرد «رفتار خوشايند» با لي لي را بگذارد براي بعد از ازدواج.
  مدتي كه گذشت زن و شوهر رفتند كنار دریا و در هتل ساحلی يك سوئيت (Suite)براي خودشان گرفتند و آن را پوشيدند! نمي دانم چرا اقلا دو دست سوييت نگرفتند؟ من فكر مي كنم آدم هر چقدر هم خاطرخواه زنش باشد وقتي با او توي يك لباس برود كم كم حانش بالا مي آيد. به هر حال هندرسون چاره را در اين ديد كه همين يك دستگاه سوييت از نوع مخصوص را عجالتاٌ جمع ببندد و بگويد: «ما لياسهاي مخصوص خودمان را پوشيده بوديم و من لباس شنا به تن داشتم .» ص 11. خوبي اين جور لباسها اين است كه آدم مي تواند با آن همينطور شناكنان سري هم به اداره بزند!
   هندرسون روي هم رفته در مورد آپارتمان و سوييت و اين جور چيزها خيلي خوش شانس است.» خودش تعريف مي كند كه در مسافرت فرانسه هم وقتي براي تماشاي يك كليساي قديمي به شهركي در حوالي پاريس رفتيم از همان سحرگاه كه به آنجا رسيديم براي اتومبيل كوچك ما محل مناسبي پيدا شده.» ص 27. آدم واقعا هيچ انتظار ندارد صبح كله سحر كه در فرانسه قيامتي است. براي اتومبيل محل مناسب و مرغوب پيدا شود. هندرسون هم كه كمي خجالتي است رويش نشده اسم اصلي چيزي را كه پيدا شده بگويد. چون اين جور كه پيداست او ماشينش را شب گذاشته بوده جلوي هتل و صبح كه از هتل بيرون مي آيد. خبر مي شود كه اتومبيل فلت (Flat) پيدا كرده است [= پنجر شده است] َََََِِِاو هم به جاي اينكه برود به ماشينش نگاه كند فوری مي رود به كتاب لغت نگاه مي كند مي بيند بله، اين چيزي كه پيدا شده يك دستگاه آپارتمان است!...
   باري بگذریم. زندگی آقای هندرسون و بانو بالاخره هيچ جوري سر نگرفت. يك بند با هم جنگ و دعوا داشتند و آقا هم از كوره در مي رفت و داد مي زد. من عاقبت از دست تو «خودم را له خواهم كرد.» ص 26. البته يكي ديگر از افراد فاميلشان هم قبلا «در يك كشمكش خانوادگي مغز خودشان را له كرده بود.» ص 26. مقصودم اين است كه خانواده شان طرز له كردن خودشان را خوب بلد بودند و زحمتي نداشت! خلاصه كار به جايي كشيد كه ديگر جان هندرسون از دست مترجم به لب رسيد و سر گذاشت به بيابان! هرچه هم مترجم به او اصرار كرد كه عوضش بيا ببرمت هلند  زير بار نرفت حق هم داشت چون اگر اين جور دعوتهاي خصوصی به هلند باب شود و فردا شما لاي هر رمانی را باز كنيد مي بينيد همه آدمهای خوشگل و مقبولش را برده اند مهمانی...!
   به هر حال، هندرسون سر به بیابان گذاشت و رفت و رفت تا رسید به سرزمین افریقا كه جاي بي سر و صدايي بود و آدم مي توانست حسابي به كار خودش برسد. اين بود كه حال هندرسون كم كم جا آمد و شروع كرد توي دشت و صحرا گشتن و زمزمه هاي شيرين سر دادن:
   اينك «زندگي بسيار در اوايل خود است و من از مسير بدور افتاده ام. خورشید شعله ور مي سازد و متورم مي نمايد. حرارتي را كه خورشيد از خود بیرون مي تراود خودش عشق است. من اين شفافيت را در قلب خود دارا هستم. قاصدكها در هوا معلق اند. من مي كوشم تا اين روييدني هاي سبزرنگ را جمع آوري كنم. من گونه هاي باد كرده از فرط عشق خود را با قاصدك هاي زرد رنگ
مي چسبانم...» ص 399.   اما توي شهر و دور از طبيعت تا آدم مي خواهد ناسلامتي براي خودش يك خرده متورم شود و گونه هايش را از فرط عشق قدري باد كند، فوري مي برند بیمارستان و
مي خوابانندش ... جداً زندگي در آغوش طبيعت،‌چيز ديگري است.
   هندرسون از اينكه سرانجام توانسته بود از شر اهل و عيال و شهر و ديار خلاص شود خيلي راضي و خوشحال بود و اغلب با خود مي گفت : «من پرتاب نموده و من اينجا هستم.» ص 466. عده زيادي از دوستداران سلطان باران عبارت اخير را بكلي بي معنی مي دانند و خيلي ها هم بر عكس معتقدند كه بسيار با معني و عميق است. ما فعلا و تقريبا متمايل به همين گروه بر عكس

هستيم . از كجا معلوم كه ميان اين عده زياد صاف بيايند يقه ما يكي را بگيرند؟
  متاسفانه دوران طلايي زندگي هندرسون در آغوش طبيعت، خيلي كوتاه بود و بد جوري تمام شد. منظورم اين است كه و ساعت به غروب مانده از يك روز دلپذير پاييزي دسته اي از افريقايي هاي نيمه خوار هلهله كنان سر رسيدند نا غافل دور هندرسون حلقه زدند و دستگيرش كردند. گويا داشت محيط زيست را آلوده مي كرد! خلاصه از آنجا يك راست بردندش به قصر سلطان. اتفاقا سلطان هم سر خدمتش حاضر بوده و روي تخت عاج ولو شده بود اما:
  «صورتش خيلي عصباني بود...و اطراف موهاي پرپشت او كه در حدود سه سانت ارتفاع موهايش مي رسيد، به نظر مي رسيد كه رنگ آبي آسمان در آن منعكس شده باشد، مثل زماني كه چند شمعي در جنگل افروخته گردد و در اطراف اين شمع هاي سياه رنگ،‌رنگ آبي را شرو ع به چشمك زدن نمايد.» ص 431.
  بله وقتي قلم در دست اهلش قرار بگيرد اين جوري مي شود يعني آن قدر نرم و راحت روي كاغذ مي گردد كه آدم اصلا نمي فهمد شرحي كه با سر و كله سلطان شروع شده بود چه جوري تبديل شده به تابلوي جنگلي در شب! ضمنا من اگر به جاي نقاش بودم ارتفاع را طبق روش معلوم، از سطح دريا محاسبه مي كردم نه از سر سلطان! (من خودم براي محاسبه ارتفاع موهاي سر مردمي كه در سرزمينهاي پست تر از سطح دريا زندگي مي كنند، از همين روش استفاده كردم، چيزي درنيامد. احتمالا همه شان كچل اند.)
  باري هندرسون همان طور كه پايين تالار در ميان نگهبانان ايستاده بود و منتظر سرنوشتش بود ديد كه سلطان تكاني نخورد و «گلويش را صاف كرد.. و يكي از زنهاي برهنه زيبا دارويي به سلطان داد تا بتواند تف كند.» ص 223. متاسفانه اغلب سلاطين افريقا همين جوري تفشان نمي آيد، اين است كه تعدادي از نديمه هاي مخصوص دربار هميشه مراقب و مواظب اند كه فصل به فصل به سلطان دارو بدهند! (حالا چه اصراري دارند كه آنقدر تف كنند؟..)
   خلاصه، مقصود اين بود كه به قول مترجم، بگوييم «كتابي كه با نام سلطان بران به خواننده ارجمند تقديم مي گردد. يكي از آثار برجسته آقاي سال بيلو مي باشد... در اين كتاب نويسنده تصويري گويا از انسان سرگشته و حقيقت طلب قرن معاصر را در قالب يك داستان طنزآميز آنچنان مي نمايد...» ص 4، كه ما (قسمتي از آن را) نمايانديم و حالا ديگر حسابي خسته شديم!..

نويسنده: مجتبی خلوتی تاريخ: دو شنبه 1 خرداد 1391برچسب:طنز,ترجمه,شيرين,كاري,مترجمان,ادبي, , موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

پس از کوتیار؛ بازیگر

پس از خبر ايفاي نقش ماريون کوتيار در جديدترين اثر اصغر فرهادي، اين بار تهيه‌کننده فرانسوي اين پروژه از پيوستن طاهر رحيم به اين فيلم سينمايي خبر داد.

به گزارش سينما پرس مسئولان سازنده جديدترين اثر اصغر فرهادي روز گذشته اعلام کردند که طاهر رحيم؛ بازيگر فرانسوي فيلم هاي سينمايي «پيغامبر» (A Prophet)، «طلاي سياه» (Black Gold) و «عقاب» (The Eagle) در جديدترين فيلم سينمايي فرهادي که پاييز سال جاري در فرانسه کليد مي خورد بازي مي کند.

بنابر گزارش پايگاه اطلاع رساني لو فيگارو، طاهر رحيم پيش اين براي ايفاي نقش در فيلم سينمايي «پيغامبر» توانسته جايزه بهترين بازيگر نقش اول مرد مراسم اهداي جوايز «سزار» که به عنوان اسکار فرانسه به شمار مي آيد را به خود اختصاص دهد.

الکساندر موله گاي؛ تهيه‌کننده شرکت فيلمسازي «ممنتو فيلمز» که در حال حاضر براي فروش حق امتياز اکران بين المللي جديدترين فيلم سينمايي اصغر فرهادي در بازار فيلم شصت و پنجمين دوره جشنواره کن حضور دارد، پيش از اين در تاريخ 28 ارديبهشت (17 مه) بهار سال جاري به صورت رسمي اعلام کرده بود که ماريون کوتيار؛ بازيگر فيلم هاي سينمايي «نيمه شب در پاريس» (Midnight in Paris)، «تلقين» (Inception) و «ماهي بزرگ» (Big Fish) در جديدترين پروژه سينمايي فرهادي ايفاي نقش مي کند.

ماريون کوتيار نيز که اکنون براي ايفاي نقش در فيلم سينمايي «زنگ و استخوان» (Rust and Bone) در شصت و پنجمين دوره جشنواره فيلم کن حضور دارد پيش از اين در سال 2007 ميلادي براي بازي در نقش «اديت پياف»؛ خواننده صاحب نام فرانسوي در فيلم سينمايي «زندگي مانند گل سرخ» (La Vie en Rose) موفق به دريافت جايزه بهترين بازيگر نقش اول زن در مراسم هاي اهداي جوايز اسکار، بفتا، سزار و گلدن گلوب شده است.

کوتيار در آخرين پروژه سينمايي خود نيز در «شواليه تاريکي برمي‌خيزد» (The Dark Knight Rises) به کارگرداني کريستوفر نولان ايفاي نقش کرده است که اين فيلم سينمايي در تاريخ 20 جولاي (30 تير) تابستان سال جاري روي پرده سينماهاي سراسر جهان مي رود.

موله گاي که پيش از اين مسئوليت اکران 2 فيلم سينمايي «درباره الي» و «جدايي نادر از سيمين» را برعهده داشته است، براي نخستين بار است که به عنوان تهيه کننده در يکي از آثار سينمايي اصغر فرهادي فعاليت مي کند.

جديدترين فيلم سينمايي اصغر فرهادي که نخستين اثر او به شمار مي‌آيد که در خارج از ايران ساخته مي شود از پاييز سال جاري با بودجه‌اي برابر با 11 ميليون يورو و در پاريس کليد مي خورد.

مسئولان سازنده اين فيلم سينمايي اعلام کرده‌اند که تا زماني که فرهادي نوشتن فيلمنامه اين اثر را به اتمام نرساند جزئيات داستان آن را افشا نمي کنند، اما موله گاي اظهار کرده است که اين فيلم سينمايي با همراه داشتن رگه‌هايي از «جدايي نادر از سيمين» يک فيلم هيجان‌انگيز احساسي اجتماعي است و با پيچيدگي‌هاي داستاني چندگانه خود تماشاگر را از اولين نما تا نماي پاياني در تعليق نگه مي‌دارد.

فرهادي نيز چندي پيش درباره جديدترين فيلم سينمايي خود به مجله «فيلم فرانسه» گفته بود: هدف من اين است که براي تماشاگران فيلم‌هايم به جاي جواب، سئوال مطرح کنم. اين چيزي است که دنياي امروز بيش از هر زمان ديگر به آن نياز دارد؛ طرح سئوال‌هاي جديد در برابر جواب‌هاي قديمي. شايد بتوان اين سينما را سينماي پرسش‌گرانه ناميد.


 

همچنين مسئولان سازنده اين فيلم سينمايي به تازگي اظهار کرده اند که جديدترين فيلم سينمايي اصغر فرهادي را در بهار سال 2013 ميلادي روي پرده سينماهاي سراسر جهان مي برند.

اصغر فرهادي پيش از اين در اسفند ماه سال گذشته براي ساخت فيلم سينمايي «جدايي نادر از سيمين» توانست با شکست رقيبان برجسته اي مانند «سرسخت» (Bullhead) به کارگرداني ماسکل آر از بلژيک/ «پاورقي» (Footnote) به کارگرداني ژوزف سدار از رژيم صهيونيستي/ «در تاريکي» (In Darkness) به کارگرداني آگنيشکا هولاند از لهستان و«آقاي لاژار» (Monsieur Lazhar) به کارگردانس فيليپ فالاردو از کانادا، جايزه اسکار بهترين فيلم غيرانگليسي زبان هشتاد و چهارمين دوره مراسم آکادمي اسکار را به خود اختصاص دهد.

اصغر فرهادي براي نگارش فيلمنامه «جدايي نادر از سيمين» نيز در بخش بهترين فيلمنامه غيراقتباسي اين دوره از مراسم آکادمي اسکار نامزد دريافت جايزه شده بود که در نهايت موفق به دريافت اين جايزه نشد.

فيلم سينمايي «جدايي نادر از سيمين» که توانست در نخستين حضور خود در عرصه بين المللي در زمستان سال 1389، جايزه خرس طلايي بهترين فيلم و خرس نقره اي بهترين بازيگر مرد و زن شصت و يکمين دوره جشنواره بين‌المللي فيلم برلين را دريافت کند، در اسفند ماه سال گذشته جوايز بهترين فيلم سي و هفتمين دوره مراسم اهداي جوايز فرانسوي «سزار» (Cesar awards)و مراسم اهداي جوايز «اسپيريت» (Spirit Awards) را از آن خود کرد.

همچنين «جدايي نادر از سيمين» که بازيگراني مانند ليلا حاتمي، پيمان معادي، شهاب حسيني، ساره بيات، سارينا فرهادي، بابک کريمي و مريلا زارعي در اين فيلم درام ايفاي نقش کرده اند، پيش از اين نيز توانست 4 سيمرغ بلورين بهترين صدابرداري (محمود سماک باشي)، بهترين فيلمبرداري (محمود کلاري)، بهترين فيلمنامه (اصغر فرهادي) و بهترين کارگرداني (اصغر فرهادي) بيست و نهمين دوره جشنواره بين المللي فيلم فجر را از آن خود کند.

«جدايي نادر از سيمين» که نامزد دريافت بهترين فيلم غيرانگليسي زبان اين دوره از مراسم اهداي جوايز «بفتا» نيز شده بود، نتوانست اين جايزه را از آن خود کند، اما جديدترين ساخته اصغر فرهادي جايزه بهترين فيلم غيرانگليسي زبان شصت و نهمين دوره مراسم اهداي جوايز «گلدن گلوب» را به خود اختصاص داد.

جديدترين ساخته اصغر فرهادي در يک سال گذشته نيز توانسته جوايز بهترين فيلم جشنواره ها، مراسم ها و انجمن هاي مهم و معتبر دنيا مانند «اسکرين آسيا پاسيفيک» (Asia Pacific Screen Awards)، مراسم اهداي جوايز «فيلم مستقل بريتانيايي» (British Independent Film Awards)، «انجمن منتقدان مطبوعاتي» (Broadcast Film Critics Association Awards)، «انجمن منتقدان فيلم شيکاگو» (Chicago Film Critics Association Awards)، «انجمن منتقدان فيلم لندن» (London Critics Circle Film Awards)، «جشنواره بين المللي فيلم سيدني» (Sydney Film Festival) را دريافت کند.

نويسنده: مجتبی خلوتی تاريخ: دو شنبه 1 خرداد 1391برچسب:ماريون,کوتيار,اصغر,فرهادی,طاهر,رحيم,نيمه شب در پاريس,شواليه تاريکي برمي‌خيزد,, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

Amateur Art_2

نقاشی آماتور شماره 2

مکان : کلاس 205 دانشکده برق دانشگاه نجف آباد

زمان : دوشنبه 91.3.1 ساعت : 14_14.30

باز هم من بیکار شدم!!!

 

نويسنده: تاريخ: دو شنبه 1 خرداد 1391برچسب:نقاشی, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

سايه...

سایه هم هست و هم نیست...مجازیست در عین حقیقت...مجازی که خبر از حقایقی میدهد...و آن حقیقت...حقیقت انسانیت است...

نويسندگان


کاوش

Template By: LoxBlog.Com


© All Rights Reserved to saayeh.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com