شیخ و مریدانش(2):
در حکایت ها آمده است که روزی شیخ از زاویه اش در خانقاه پای برهنه و دیوانه وار به خارج دوید و عربده زدندی و جامه از جامه میدرید و از این سوی به آن سوی میگریخت و چنان عربده میزدندی و میگریید که گویی مجنونی بدرکامل دیده و اجنه خبیث بر او مسلط گشته و او را مسخ خود کرده اند....
شرح ماوَقَع در ادامه مطلب.....
ادامه مطلب |