گروه علمی فرهنگی هنری

سایه

منوي اصلي

آرشيو موضوعي

آرشيو مطالب

سايت ها و وبلاگهاي مفيد:


امکانات


جو زدگی ایرانی ؛ از عهد دیرین تا عصر فیس بوک !

جو زدگی ایرانی ؛ از عهد دیرین تا عصر فیس بوک !

می‌گویند آن قدیم‌ها که بازار توزیع کوپن و ارزاق دولتی و امثالهم در کشور داغ بود، گاهی تب تشکیل صفوف مختلف در کوی و برزن چنان بالا می‌گرفت که خیلی‌ها به محض مشاهده هر صفی، پیش از آنکه فلسفه تشکیلش را بدانند، برای خود و حتی نزدیكانشان در انتهای آن نوبت می‌گرفتند.

امروزه پس از گذشت سال‌ها، اگرچه بساط کوپن از جامعه ایرانی برچیده شده اما همراهی غیرمنطقی با پدیده‌های هیجانی جمعی -یا همان «جوزدگی»-، هنوز هم بخش قابل توجهی از تجربیات روزمره ما را تشکیل می
دهد.

هر یک از ما در طول روز به فراخور شغل و موقعیت‌ خود، موارد متعددی از این فرایند رفتاری را در میان اطرافیان خود مشاهده می‌کنیم؛‌ آدم‌هایی كه تاب مقاومت در برابر فضای پیرامون خود را ندارند و در کوچک‌ترین مواجهه با «جَو» در چشم‌به‌هم‌زدنی سپر می‌اندازند. تازه این جدای از موارد نه چندان كمی است كه خود ما هم در فضا هضم می‌شویم و به موج‌های هیجانی به وجود آمده، می‌پیوندیم.

اگر کمی با خودمان صادق باشیم، حتما به یاد می‌آوریم مواردی را كه بی هیچ استدلال، صرفاً به پیروی از جمعی خاص، مرتكب کنشی خاص شده‌ایم.
تعدد مصادیق و فراگیری آنها حاكی از این است كه جوزدگی تا مغز استخوان جامعه ایرانی نفوذ کرده، در حدی که رواج اپیدمیک آن را هیچ کس نمی‌تواند انکار کند. از نمونه‌های ساده و پیش پا افتاده همچون بوق‌‌زنی دسته‌جمعی پشت چراغ قرمز بگیرید تا سطوح رفتاری کلان‌تر از جمله کنش‌های جمعی سیاسی و اجتماعی، همه و همه موید درستی همین گزاره هستند.

اندکی غور در ادبیات و فرهنگ ایرانی و تامل در سرنوشت جنبش‌های اجتماعی و سیاسی، حداقل در چند سده اخیر نشان می‌دهد که جوزدگی، نه یک معضل نوظهور که آسیبی دیرپا در سپهر فرهنگ ایران‌زمین است و جایگاه رفیع و خدشه‌ناپذیر ضرب‌المثل «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو» در فرهنگ شفاهی و مکتوب ما هم شاید از همین مسئله نشات گرفته باشد.

پیشینه «جوزدگی ایرانی» هر چه که باشد، قطعاً پیدایش فیس‌بوک و رواج آن در میان ایرانیان، نقطه عطفی در تاریخ آن است، هر کس که فقط یک بار گذرش به این شبکه مجازی افتاده باشد، در درستی این گزاره لحظه‌ای تردید نمی‌کند که رفتارهای ایرانی‌ها در فیس‌بوک به شکل دراماتیکی متاثر از «جو» است؛ چه آن که تنها اگر ایرانی باشید می‌توانید یک روز از خواب برخیزید و در کمال تعجب ببینید بسیاری از دوستانتان عکس‌های پروفایل خود را به تصویر گوسفند تغییر داده‌اند و این همه برای اعتراض به کشتار حیوانات در عید قربان انجام شده است. نه اشتباه نکنید! اینکه همین اعتراض‌کنندگان همیشه، گوشت قرمز می‌خورند و همین عید قربان را در زندگی واقعی خود، به نزدیکانشان تبریک می‌گویند، به شما و هیچ کس دیگر ربطی ندارد، اینگونه چون‌وچراتراشی‌های منطقی و جستجوی روابط علی-معلولی در گفتمان جوزدگی هیچ جایگاهی ندارد.

 


واکنش‌های فیس‌بوکی ایرانیان به واقعه درگذشت بنیانگذار شرکت کامپیوتری اپل نیز، نمونه‌ تمام‌عیار دیگری از جوزدگی مجازی ایرانی بود. در آن روزها نقل قولی به مطایبه، دهان به دهان می‌گشت که« طرف فرق آیفون در خانه‌اش را با
Iphone نمی‌داند اما عکس پروفایل خود را به عکس استیو جابز تغییر داده است»، این شوخی به اعتبار شوخی بودنش، رگه‌هایی از اغراق هم با خود داشت اما کیست که نداند، اندوه مجازی ایرانی‌ها برای مرگ استیو جابز، تنها در گفتمان جوزدگی ایرانی بود که می‌توانست قابل تعریف و تفسیر باشد. 

نمونه‌های جوزدگی مجازی ایرانی‌ها، به دو موردی که ذکرش رفت محدود نمی‌شود. برشمردن تک تک مصادیق این مسئله در رفتار فیس‌بوکی ایرانیان، به مثنوی هفتادمنی ختم می‌شود که نه گفتنش در توان نگارنده هست و نه شنیدنش در حوصله مخاطب. مرگ فلان نویسنده، توهین فلان خواننده، پوشش فلان بازیگر، رای دادن فلان سیاست‌مدار، خاطره گویی از فلان رخداد سیاسی وغیره، همه و همه مصادیق همین فرایند رفتاری آزاردهنده هستند.
حدیث جوزدگی ایرانی در عرصه مجازی و خصوصاً فیس‌بوک بسی بغرنج‌تر از عرصه واقعیت است و این شاید در مسئولیت‌گریزی ذاتی که وب برای اهالی هزاره سوم به ارمغان آورده،‌ ریشه داشته باشد.

از مصادیق که بگذریم، در این خصوص نکاتی وجود دارد که شایسته تامل و تدقیق است؛ جوزدگی-چه از نوع مجازی و چه از نوع واقعی‌اش- هر چه که باشد با توسعه‌یافتگی فرهنگی و اجتماعی نسبت عکس دارد. شاید یک مقایسه سرانگشتی با کشورهای دیگر، قضاوت در این باره را آسان‌تر ‌کند. کافی است رفتار فیس‌بوکی ایرانیان در دو واقعه مرگ استیو جابز و ازدواج مارک زاکربرگ-صاحب فیس‌بوک- را بررسی کنیم و آن را با رفتار آمریکائی‌ها که در واقع هموطنان دو فرد ذکر شده هستند، مقایسه کنیم. در خصوص مورد اول نه آمریکائی‌ها که بعید است حتی خود خانواده جابز هم به اندازه ایرانیان حاضر در فیس‌بوک، برای جابز شیون و زاری کرده باشند. در خصوص مورد دوم هم که در میان تبریک‌ها و شادمانی‌های دیگران، کمپین سنجش اندازه دماغ همسر زاکربرگ و اعلام انزجار از زشتی نامبرده در فیس‌بوک ایرانی شکل گرفت و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
 

ظریفی از استادش نقل می‌کرد که «حماقت وقتی جمعی شود، ناپدید می‌شود.» در پارادایم جوزدگی ایرانی اما، گاهی نه تنها وجه حماقت‌بار برخی کنش‌ها نادیده انگاشته می‌شود، که در کمال ناباوری آن کار واجد ارزش‌ تلقی می‌شود، به طوری که شخصِ "به‌ جَو نپیوسته" چنان مغبون و مطرود می‌شود که انگار از مهم‌ترین قافله روشنفکری عالم جا مانده است!

در این فضا منطق به شکل بی‌رحمانه‌ای مورد تعرض قرار می‌گیرد و قضاوت‌ها به شدت کاریکاتوری و مضحک می‌شود. بیش از آنکه ماهیت و معنای ذاتی کنش‌ها مهم باشد،‌ وجه نمایشی آنها اهمیت می‌یابد و بدین ترتیب دیوار واقع‌گرایی روزبه‌روز کوتاه و کوتاه‌تر می‌شود.

کمرنگ شدن حس مسئولیت‌پذیری یا به تعبیر بهتر تقویت روحیه مسئولیت‌گریزی از دیگر پیامدهای محتوم جوزدگی است. این پدیده فضایی را فراهم می‌کند که در آن
  هر کسی با انتساب عواقب کار خود به دیگران،‌ از پذیرفتن مسئولیت می‌گریزد و این با ایجاد نوعی آنارشی، در دراز مدت مناسبات انسانی جامعه را غیرمسئولانه می‌کند.

فراتر از این مسئله، امواج هیجانی، همیشه موج‌سواران خاص خود را هم تربیت می‌کند، در جامعه‌ای این چنین مستعد برای جوزدگی، خیلی‌ها
از رسانه‌داران و سیاسیون گرفته تا کارتل‌های بزرگ اقتصادی- برای استفاده از این پتانسیل اغوا می‌شوند.

 اینگونه است که در بزنگاه‌های مهم، افکار عمومی به ساده‌ترین شکل ممکن منحرف می‌شود و در این میان بیش از کسی که آدرس غلط می‌دهد، جامعه‌ای که مترصد دریافت آدرس غلط است اهمیت دارد.

آسیب‌های منتج از جوزدگی را می‌توان بیش از این نیز به شمارش و بررسی نشست اما چه چیزی مهم‌تر از این که جوزدگی دقیقاً در تقابل با مفهوم «گفت‌وگو» قرار می‌گیرد و چه چیز غم‌انگیزتر از این که در جامعه‌ای اینچنین امکان گفت‌وگو سلب و عرصه بر گفت‌وگران تنگ شود.

فضای هیجانی از آنجا كه ضداستدلال است، با گفت‌وگو نسبتی نمی‌تواند داشته باشد و این نکته‌ای است برای اهل نظر؛ خصوصاً آن دسته كه می‌خواهند بفهمند چرا این روزها جامعه ایرانی بیش از همیشه از گفت‌وگو رویگردان است.
 

 

نويسنده: مجتبی خلوتی تاريخ: یک شنبه 25 تير 1391برچسب:جو,زدگی,ایرانی,عهد,دیرین,عصر,فیس,بوک,کوپن,قدیم,هیجان,ایران,فرهنگ, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

درگذشت استاد تئاتر ایران: وقتی خبر مرگ‌اش بعد از خبر آسفالت فرودگاه اصفهان اعلام شد!

یک مرثیه برای خودمان و نه او

علی ملاصالحی: حمید سمندریان درگذشت . گوینده ی رادیو آنقدر بی احساس این رو می گوید که من یه لحظه شک می کنم چی گفت ؟

قبل از این داشت در مورد طرح آسفالت کردن فرودگاه اصفهان با تکنولوژی پلیمری حرف می زد . دلم هُری ریخت . استاد از پیشمان رفته بود .

می گویند وقتی مردم قدر نعمتی را نمی دانند خدا آن را از آنها می گیرد . این در زمان فوت نعمت حقیقی در سرم می چرخید که اتفاقا اسمش هم نعمت بود (چقدر کنایه در این بود !!) ولی امروز این حرف دوباره در سرم می چرخد ، وقتی به دوستانم پیام کوتاه می زنم خیلی ها ازم می پرسند کی بود این آقای سمندریان ؟ می خواهم موبایلم را له کنم !! اما بعدش فقط دلم می سوز .

دلم می سوزد برای صدا و سیمای مملکت که خبر بین المللی شدن فرودگاه اصفهان را مهمتر از خبر فوت استاد می داند و برای مردمی که نه استاد حقیقی را می شناسند ونه استاد سمندریان، چون اینها ادم های تاریخ این مملکت هستند همانطور که سینما بدون فیلمبرداری استاد حقیقی اینجا نبود و تئاتر هم بدون اجراها و ترجمه های استاد سمندریان. یاد مرگ ویتنی هیوستن افتادم خوانند ای که شاید نه پرفروش ترین ترانه های تاریخ را داشت نه بهترین صدا را ، شاید چند آهنگ خوب وعالی داشت (فعلا فقط I will Always Love You یادم است) و رسانه های خارجی ای که خبر فوریشان رفتن ویتنی به بیمارستان بود . ولی ما... افسوس ...

دلم می سوزد برای خودم . من زمان اجرای آخرین تئاتر استاد ( ملاقات با بانوی سالخورده ) چهارده سالم بود و خیلی درک هنری نداشتم و اصلا در این باغها نبودم؛ولی وقتی در موردش می شنوم : در مورد آن صحنه آخر که همه به پیام دهکردی نزدیک می شوند و ناگهان دور می شوند و جای پیام یک تابوت است یا صحنه ی چند دقیقه ای که باز پیام دهکردی یک سیگار کامل را روی صحنه به عنوان آخرین سیگارش می کشد ، همه و همه استادی او را نشانم می دهد . و حسرت من از ندیدنش . دلم می خواست همه ی وسوسه های زمین را به عنوان معدود کارهای سینمایی استاد ببینم . ولی افسوس که موسسه های پخش ویدیو ترجیح می دهند کارهای کمدی جفنگ را عرضه کنند .

دلم می سوزد برای نسلم ، نسل چهارمی که هیچ آرمانی ندارد و تمام آدمهایی که شاید می توانست به عنوان الگو برای خودش قرار بدهد هم پیش از آن که بشناسدشان رفتند . برای نسلی که الان اگر بخواهی بیوگرافی جنیفر لوپز و هزار بازیگر هالییودی را می داند و فیلم هایشان را دیده ولی نمی داند که مرحوم مهدی فتحی و محمد علی کشاورز که هستند . نمی داند که بعضی از بزرگترین بازیگران تاریخ سینمای ایران از زیر دست همین استاد سمندریان در آمده اند ... برای نسلی که مثل من هیچگاه فرصت دیدن تئاتر های استاد را نداشتند و بدتر از آن نمی دانند که چه شاهکارهایی را از دست داده اند !!

دلم می سوزد برای مسئولین مملکتم . مسئولین که فکر می کنند همه چشم به آنها دوخته اند و یادشان نیست که بعد از چند صد سال همه شکسپیر را یادشان هست نه وزیر و وکیل دوره ی او و نه حتی پادشاهش . ای کاش این مسئولین قدر افرادی که هنوز زنده اند را بدانند مثل استاد کشاورز و در نهایت ابراز ارادتمان به نام کردن یک سالن تئاتر یا سینما به یاد بزرگانمان نباشد . باز صد رحمت به مسئولان جدید ، قدیمها که البته همین هم نبود !!

موخره :

یادم هست که اولین بار که رفتم تئاتر به یکی از تئاتر های گروه لیو، هفده سالم بود که رفتم دیدن "به خاطر یک مشت روبل". یادم است که آخر نمایش رضا بهبودی عزیز گفت که نمایش را به بزرگی تقدیم می کند که در سالن است . استاد سمندریان بود و مردم ایستاده استاد را تشویق کردند. یادم هست که بعد از نمایش رفتم جلو و در اولین نمایشی که داشتم می دیدم با بزرگترین مرد تئاتر دست دادم یادم هست که پرسیدم :

- استاد کی کار بعدی شما را می بینمیم ؟

و استاد با یک لبخند قشنگی جواب داد

- دیگه نوبت شما جوانهاست که کار کنید .

روحش شاد ( که می دانم شاد است ) ولی می خواهم بگوید که اگر می گوییم خدا رحمتش کند بگوییم خدا ما را هم رحمت کند .

نمی خواهم بروم در طول موجی که بگویم انگار می دانست دیگر کار نمی کند ولی اگر زمانی من به جای برسم ( که امیدوارم ) مطمئنم آن حرف استاد بی تاثیر نبوده است. مرده پرستی نمی کنم مرثیه می خوانم برای زمانمان برای نسلمان و هزاران چیز دیگر که روزگارمان نشانمان می دهد .

علی ملاصالحی

نويسنده: مجتبی خلوتی تاريخ: پنج شنبه 22 تير 1391برچسب:حمید,سمندریان,در,گذشت,استاد,تئاتر,ایران,خبر,مرگ‌,آسفالت,فرودگاه,اصفهان,اعلام,, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

وقتی هالیوود‌ی‌ترین عملیات CIA در خاک ایران بر پرده‌ی سینماها می‌رود+پروژه جدید هالیوود درباره ایران

فیلم سینمایی آرگو جدیدترین ساخته‌ی بن افلک، یکی از عناوین مهم امسال سینمای آمریکا است. این تریلر سیاسی که 21 مهرماه بر روی پرده‌ی سینماها خواهد رفت، اهمیتی فراتر از یک فیلم هالیوودی معمولی برای ما ایرانی‌ها خواهد داشت؛ داستان آرگو در سال‌های ابتدایی دهه هشتاد میلادی و هم‌زمان با تسخیر لانه‌ی جاسوسی روی می‌دهد. در شرایط سیاسی حساس فعلی میان ایران و آمریکا، هالیوود به سراغ داستانی جاسوسی رفته‌ که در دورانی پرتنش از روایط میان دو کشور اتفاق می‌افتد. "آرگو" برگرفته از یک عملیات جاسوسی واقعی C.I.A در خاک ایران است.

در 13 آبان 1358 و هم‌زمان با تسخیر لانه‌ی جاسوسی آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام (ره)، شش تن از کارمندان سفارت آمریکا ازمهلکه فرار می‌کنند و در سفارت‌خانه‌های کاندا و سوئد پنهان می‌شوند. دولت و سازمان‌های امنیتی آمریکا هیچ روشی را برای خارج کردن این 6 نفر از خاک ایران عملی نمی‌دانند تا آن که تونی مندز یکی از افسران سی.آی.ای، ایده‌ای دور از ذهن را مطرح می‌کند؛ مامورین سیا در پوشش عوامل تولید یک فیلم علمی-تخیلی کانادایی وارد ایران شوند و با ایجاد هویت جعلی برای این 6 کارمند سفارت، آنها را به‌عنوان عوامل پشت صحنه‌ همراه با خود از ایران خارج کنند!

برای این منظور سی‌آی‌ای فیلم‌نامه‌ی تخیلی "آرگو" را انتخاب می‌کند. هم‌زمان با همه‌گیر شدن تب "جنگ ستارگان" ساخت یک فیلم علمی-تخیلی که در فضایی خاورمیانه‌ای می‌گذرد، کاملا طبیعی به نظر می‌رسد. بنابراین مامورین سازمان سیا در پوشش گروه فیلمسازی کانادایی، برای پیدا کردن لوکشین‌های مناسب وارد تهران می‌شوند. حتی گزارش پیش تولید فیلم آرگو در هالیوود ریپورتر و ورایتی هم منتشر می‌شود.

این پروژه که بعد از جنگ جهانی دوم، مهم‌ترین عملیات پوششی است که با همکاری آمریکا و کانادا صورت گرفته، در تاریخ معاصر ایالات متحده به‌عنوان هالیوودی‌ترین عملیات سیا شناخته می‌شود. تونی مندز مجری و طراح این پروژه تمام جزئیات مربوط به ساخت یک فیلم علمی-تخیلی را جعل می‌کند و از چهره‌های سرشناس هالیوودی هم‌چون جان چمبرز (طراح گریم معروف هالیوود که به خاطر فیلم سیاره‌ میمون‌ها هم اسکار گرفته) و جک کربی(یکی از نویسندگان و طراحان اصلی کتاب‌های کامیک شرکت مارول) نیز درانجام این عملیات کمک می‌گیرد. مندز در سال 1980 به همراه تعدادی دیگر از مامورین سیا و گروه فیلمسازی، برای ساخت فیلم وارد ایران می‌شود. اما در حین انجام نقشه‌ی فرار 6 کارمند سفارت اتفاقات پیش‌بینی نشده‌ای روی می‌دهد...

اما چه شد که بعد از 32 سال این عملیات جاسوسی، دستمایه‌ی ساخت یک فیلم هالیوودی قرار گرفت؟...

در سال 2007 مقاله‌ای از جاشوا بیرمن در نشریه "وایرد" منتشر شد که به جزئیات و چگونگی انجام گرفتن عملیات فرار 6 کارمند سفارت آمریکا از تهران می‌پرداخت. جرج کلونی و گرنت هسلوف (همکار و دوست چند ساله‌ی کلونی) با خواندن این مقاله در همان سال تصمیم گرفتند تا فیلمی را بر اساس این عملیات جاسوسی بسازند. ابتدا صحبت‌هایی مطرح شد که فیلم را خود کلونی یا استیون سودربرگ کارگردانی کنند، اما پیش آمدن پروژه‌های دیگر ساخت این فیلم را به تعویق انداخت. تا آن‌که موفقیت چشمگیر فیلم «شهرک» (THE TOWN) باعث شد بن افلک به‌عنوان کارگردان این پروژه انتخاب شود.

فیلم‌برداری "آرگو" از سپتامبر 2011 آغاز شد و علاوه بر افلک که خودش نقش تونی مندز را در فیلم ایفا می‌کند، بازیگران شاخص دیگری هم‌چون برایان کرنکستون، آلن آرکین و جان گودمن هم به آرگو پیوستند. تمام صحنه‌های مربوط به تهران غیر از نماهای بازسازی شده با کامپیوتر، در استانبول فیلم‌برداری شده ‌است که در تریلر منتشر شده از فیلم، با فضای شهر تهران چندان همخوانی ندارد.

علاوه بر بن افلک، جرج کلونی و گرنت هسلوف که تهیه‌کنندگان فیلم محسوب می‌شوند، چهره‌های شناخته‌ شده‌ی دیگری هم در تولید آرگو نقش داشته‌اند. الکساندر دسپلای معروف فرانسوی ساخت موسیقی متن فیلم را بر عهده دارد که پیش از این در "نیمه ماه مارس" هم با کلونی همکاری کرده‌بود. رودریگو پریتو فیلم‌بردار ثابت آثار آلخاندرو گونزالس ایناریتو، مدیر فیلم‌برداری آرگو است و تدوین فیلم را هم قرار است ویلیام گلدنبرگ انجام دهد که تعدادی از بهترین آثار مایکل مان را هم‌چون "مخمصه"، "نفوذی"، "علی" و " میامی وایس" او تدوین کرده‌ است.

آرگو در استودیوی گراهام کینگ ""GK Films تهیه شده که در ده سال گذشته تولید آثار شاخصی هم‌چون فیلم‌های مارتین اسکورسیزی در کارنامه‌اش دیده می‌شود. پخش آرگو را هم کمپانی برادران وارنر بر عهده دارد.

هنوز تصاویر و یا اطلاعات بیشتری از این پروژه منتشر نشده‌ و مشخص نیست که این فیلم چه واکنشی را از نظر سیاسی به همراه خواهد داشت. اما روایت هالیوود از عملیاتی جاسوسی که یک طرف آن ایران است و ساخت فیلم پرهزینه‌ای در جریان اصلی سینمای آمریکا که برای اولین بار بخش اعظم داستان آن در تهران قرن بیستم می‌گذرد، قطعا موضوع قابل توجهی است. یادداشت‌های شخصی مندز نیز یکی دیگر از منابع و مراجعی است که برای بازسازی دقیق جزئیات مربوط به این عملیات جاسوسی استفاده شده‌است.

برای اطلاعات بیشتر از این عملیات که در رسانه‌های غرب با عنوان "Canadian Caper" شناخته می‌شود، می‌توان به وب‌سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی مراجعه کرد که خاطرات ترجمه شده‌ی تونی مندز از این عملیات را در تاریخ 11 آبان 1385 منتشر کرد.

مرکز اسناد انقلاب اسلامی

هم‌چنین مقاله‌ی جاشوا بیرمن منبع اقتباس فیلم "آرگو" درباره‌ی عملیات هالیوودی C.I.A نیز در وب‌سایت نشریه‌ی Wired قابل مطالعه است.

(آرگو در اساطیر یونان باستان نام کشتی جیسون و دیگر دریانوردانی است که برای یافتن پشم زرین راهی سفری اسرارآمیز می‌شوند.)

در صورت علاقه می توانید تریلر فیلم را از لینک زیر ببینید :

http://www.imdb.com/rg/VIDEO_PLAY/LINK//video/imdb/vi3569066521/

 

نويسنده: مجتبی خلوتی تاريخ: چهار شنبه 17 خرداد 1391برچسب:هالیوود,عملیات,CIA,خاک,ایران,پرده‌,سینما,argo,سینما,آرگو,جرج,کلونی,فیلم,ایناریتو,جاسوسی, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

شرح یک سکانس ملتهب از فیلم جنجالی

فیلم خصوصی به هنگام اکران با حواشی مختلفی رو به رو شد. خبرگزاری سینمای ایران فیلم‌نوشت یکی از جنجالی‌ترین سکانس‌های این فیلم را منتشر کرد:

 

داخلی- شب - خانه پریسا

 

ابراهیم (فرهاد اصلانی) روبروی پریسا (هانیه توسلی) پشت میز اوپن آشپزخانه نشسته است. و پریسا درون آشپزخانه با او حرف می زند.

 

پریسا: من شنیدم شما حزب الهی ها میگید هرجا یه زن و مرد نامحرم تنها باشن احتمال گناه زیاده

 

ابراهیم: بله درسته

 

پریسا: خب؟

 

ابراهیم: اما دین ما برای این هم راه حل داره

 

پریسا: راه حلش چیه اونوقت؟

 

ابراهیم: اسلام در این مواقع صیغه رو پیشنهاد می کنه

 

پریسا چهره در هم می کشد و خود را ناراحت نشان می دهد

 

ابراهیم: ناراحت شدی؟ منظوری نداشتم اگر قبول نمی کنی اصراری نیست

 

پریسا: اونوقت اگر قبول کنم این وقت شب کدوم محضری بازه؟

 

ابراهیم: احتیاج به محضر نیست...

 

کات

 

روز - داخلی - خانه پریسا

 

ابراهیم از خواب بیدار می شود و می بیند پریسا در آشپزخانه در حال آماده کردن صبحانه است...

 

...

نويسنده: مجتبی خلوتی تاريخ: شنبه 26 فروردين 1391برچسب:شرح,سکانس,ملتهب,فیلم,جنجالی,خبرگزاری,سینمای,ایران, , موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

سايه...

سایه هم هست و هم نیست...مجازیست در عین حقیقت...مجازی که خبر از حقایقی میدهد...و آن حقیقت...حقیقت انسانیت است...

نويسندگان


کاوش

Template By: LoxBlog.Com


© All Rights Reserved to saayeh.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com